گنجور

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۷

 

من رهیدم بسی و حیلت خویش

تو هم البته حیلتی اندیش

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۷

 

گر رسم دیرسوی خدمت خویش

ثبت گردد به دفتر تفتیش

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۵

 

تاخته بر سر یکدیگر جیش

فرق ننهاده یمانی ز قریش

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۶

 

تنی را که جنبش ندارد ز خویش

نداند بد از خوب و اندک ز بیش

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۷ - اشاره بمعاهده ۱۹۰۷

 

به فردا منه کار امروز خویش

که فردا بسی کارت آید به پیش

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » اضافات » شمارهٔ ۱۵ - آیین نصیری

 

یار بیگانه باش همچون خویش

منگر در نژاد و مذهب و کیش

ادیب الممالک
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۷۸ - پند باز با بچهٔ خویش

 

شد آن باشه نخچیر نخچیر خویش

که گیرد ز صید خود آئین و کیش

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۷۸ - پند باز با بچهٔ خویش

 

مجو انجمن مثل آهو و میش

به خلوت گرا چون نیاکان خویش

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۷ - فقر

 

سخت کوشد بندهٔ پاکیزه کیش

تا بگیرد مسجد مولای خویش

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۱۲ - حرفی چند با امت عربیه

 

کار خود را امتان بردند پیش

تو ندانی قیمت صحرای خویش

اقبال لاهوری
 

ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۶۳ - انتقاد از قمه زنی

 

بشنو که لطیفۀ قشنگی است

این است حقیقت اصلِ معنیش

در دستۀ شاحسین بنگر

کان تُرک کفن فکنده در پیش

خواهد که کُشد سِنان و خُولی

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » عارف نامه » بخش ۲

 

ترا من می‌شناسم بهتر از خویش

ترا من آوریدستم به این ریش

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » عارف نامه » بخش ۳

 

ترا صحبت ز عارف بود در پیش

عبث رفتی سرِ بی‌حالیِ خویش

ایرج میرزا
 
 
۱
۱۴۴
۱۴۵
۱۴۶
۱۴۷
۱۴۸
۱۵۲