گنجور

 
ادیب الممالک

شه پاک دل ظل السلطان راد

خداوند اورنگ و فرهنگ و داد

بپاسخ چنین گفت جوشنده را

همان ابر و باد خروشنده را

که هیهات در عهد ما ظلم چیست

که با عدل ما آورد تاب زیست

شگفتا که عقرب بسوراخ خویش

بدزدد ز بیم من امروز نیش

کجا شد ستم پیشه تندخوی

مترس ای ستم دیده بر من بگوی

که گر شیر شد پای پیلیش کنم

وگر کوه شد رود نیلش کنم