گنجور

 
ایرج میرزا

بشنو که لطیفۀ قشنگی است

این است حقیقت اصلِ معنیش

در دستۀ شاحسین بنگر

کان تُرک کفن فکنده در پیش

خواهد که کُشد سِنان و خُولی

کوبد قمه را به کلۀ خویش

آن ترک دگر ز سینه زن ها

فریاد کند ز سینۀ ریش!

کوبیدن اشقیا از این بِه؟!

دانایی و معرفت از این بیش؟

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سنایی

ای جور گرفته مذهب و کیش

این کبر فرو نه از سر خویش

جز خوب مگو از آن لب خوب

جز خوبی و لطف هیچ مندیش

تا دور شدی ز پیش چشمم

[...]

عطار

ای از همه بیش و از همه پیش

از خود همه دیده وز همه خویش

در ششدر خاک و خون فتاده

در وصف تو عقل حکمت اندیش

در عالم عشق عاشقان را

[...]

حکیم نزاری

شب ها من و مسکرات در پیش

تا روز خبر ندارم از خویش

با دوست نشسته در برابر

دربسته حجاب عصمت از پیش

با من به زبان حال گفته

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه