گنجور

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۴۲ - داد خواه شدن سرب نکا پیش راون در شهر لنکا

 

نمی شد گر بدی تدبیر تو خوب

برادر گشته خواهر خوار و معیوب

ملا مسیح
 

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۶۰ - بیان کردن سگریو زور بال را

 

که اکنون گشت سگریو از تو مغلوب

همین دم باز آمد، نیست این خوب

ملا مسیح
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۵۱ - سنبوسه پز

 

دلبر سنبوسه پز کردم دکانش رفت و روب

نرم کردم استخوانهایش به ضرب قیمه کوب

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۹۲ - آهنگر

 

راه آهنگر سپر کردم به مژگان رفت و روب

خانه من رفت و گفتا آهن سردی مکوب

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۳۷

 

از خون جگر نیست تهی شیشه عاشق چون دیده یعقوب

پیوسته به درد است رگ و ریشه عاشق همچون تن ایوب

گویم به تو امروز اندیشه عاشق از طره محبوب

زاری و زرو زور بود پیشه عاشق یا رحم ز مطلوب

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۶۳

 

ای ز شرم رخ تو ساخته خورشید غروب

کرده سنبل به سر زلف رهت را جاروب

همه جای تو به جا و همه انداز تو خوب

می بده، می بستان، دست بزن، پای بکوب

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۳ - در تعریف خواجه میرزا محمد شسته گر

 

دکانش پاک همچون چشم یعقوب

ندارد احتیاج آب و جاروب

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۵ - در تعریف خواجه شفیع نقاش

 

کف صورتگران را بسته بر چوب

قلم در راه او گردیده جاروب

سیدای نسفی
 

حزین لاهیجی » مثنویات » ودیعة البدیعه (حدیقهٔ ثانی) » بخش ۱۴

 

هرکجا غالب است حکم وجوب

شد قبولش وجوب را مرغوب

حزین لاهیجی
 

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۱۵۹ - مناجات با قاضی الحاجات

 

یا ضیاءالقلب یا نورالقلوب

یا مزیل الهم کشاف الکروب

ملا احمد نراقی
 

قائم مقام فراهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱

 

گفتی که نشد خوب که گشتی مغضوب

بد شد که به شاه از تو شمردند عیوب

ای خواجه: ترا چه با من و خواجه من؟

من دانم و وان که بد کند با من و خوب

قائم مقام فراهانی
 

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۲۴

 

ز خدمت، کار هر کس می شود خوب

که ناخدمت بود مردود و معیوب

قائم مقام فراهانی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مثنویات » خلاصة الافتضاح » بخش ۱

 

کنیزان دگر از پی قوی کوب

به سنگ دمشت وحشت و آجر و چوب

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مثنویات » خلاصة الافتضاح » بخش ۱

 

چو کردش چون گل فخارگان خوب

غبار تن به پای کین لگدکوب

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مثنویات » خلاصة الافتضاح » بخش ۳ - حکایت

 

ابوالقاسم خورد می، من خورم چوب

زند یغما پیاله، من خورم کوب

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش دوم » شمارهٔ ۸۶ - داستانی از دوران کودکی

 

نه سنگی رها شد ز چنگش نه چوب

که نه پوست درگشت و نه مغز کوب

یغمای جندقی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۸۷

 

کردار بدان نیاید از خوب

خوبست هر آنچه کرد محبوب

بر طالب کعبه خستگی نیست

چون پرده کشد جمال مطلوب

بر طالب کعبه خستگی نیست

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 
 
۱
۱۱
۱۲
۱۳
۱۴
۱۵
۱۷