گنجور

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۶

 

کس نگذشت در دلم تا تو به خاطر منی

یک نفس از درون من خیمه به در نمی‌زنی

مهرگیاه عهد من تازه‌تر است هر زمان

ور تو درخت دوستی از بن و بیخ برکنی

کس نستاندم به هیچ ار تو برانی از درم

[...]

سعدی
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۷

 

من چرا دل به تو دادم که دلم می‌شکنی

یا چه کردم که نگه باز به من می‌نکنی

دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست

تا ندانند حریفان که تو منظور منی

دیگران چون بروند از نظر از دل بروند

[...]

سعدی
 

سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۱

 

در وهم نیاید که چه شیرین دهنی

اینست که دور از لب و دندان منی

ما را به سرای پادشاهان ره نیست

تو خیمه به پهلوی گدایان نزنی

سعدی
 

سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱

 

پاکیزه روی را که بود پاکدامنی

تاریکی از وجود بشوید به روشنی

گر شهوت از خیال دماغت به در رود

شاهد بود هر آنچه نظر بر وی افکنی

ذوق سماع مجلس انست به گوش دل

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۶۹

 

مردی نه به قوتست و شمشیرزنی

آنست که جوری که توانی نکنی

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۲۶

 

ماری تو که هر که را ببینی، بزنی

یا بوم که هر کجا نشینی، بکنی

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۲۸

 

مطلب گر توانگری خواهی

جز قناعت که دولتیست هنی

گر غنی زر به دامن افشاند

تا نظر در ثواب او نکنی

کز بزرگان شنیده‌ام بسیار

[...]

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۴۲

 

لاف سرپنجگی و دعوی مردی بگذار

عاجز نفس فرومایه، چه مردی، چه زنی

گرت از دست بر آید دهنی شیرین کن

مردی آن نیست که مشتی بزنی بر دهنی

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۶۵

 

قضا دگر نشود ور هزار ناله و آه

به کفر یا به شکایت برآید از دهنی

فرشته‌ای که وکیل است بر خزاین باد

چه غم خورد که بمیرد چراغ پیرزنی

سعدی
 

سعدی » بوستان » در نیایش خداوند » بخش ۱ - سرآغاز

 

مر او را رسد کبریا و منی

که ملکش قدیم است و ذاتش غنی

سعدی
 

سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۲۹ - حکایت مأمون با کنیزک

 

به چهر آفتابی، به تن گلبنی

به عقل خردمند بازی کنی

سعدی
 

سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۲۴ - حکایت

 

اگر بوسه بر خاک مردان زنی

به مردی که پیش آیدت روشنی

سعدی
 

سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۲۴ - حکایت

 

چو هر گوشه تیر نیاز افکنی

امید است ناگه که صیدی زنی

سعدی
 

سعدی » بوستان » باب سوم در عشق و مستی و شور » بخش ۱۷ - حکایت

 

تو بر روی دریا قدم چون زنی

چو مردان که بر خشک تردامنی؟

سعدی
 

سعدی » بوستان » باب چهارم در تواضع » بخش ۵ - حکایت عیسی (ع) و عابد و ناپارسا

 

ندانست در بارگاه غنی

که بیچارگی به ز کبر و منی

سعدی
 

سعدی » بوستان » باب دهم در مناجات و ختم کتاب » بخش ۱ - سرآغاز

 

چه عذر آرم از ننگ تردامنی؟

مگر عجز پیش آورم کای غنی

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۲۶

 

ماری تو که هر که را ببینی، بزنی

یا بوم که هر کجا نشینی، بکنی

سعدی
 
 
۱
۱۷
۱۸
۱۹
۲۰
۲۱
۳۷
sunny dark_mode