یکی شاخ پیدا کن از تخم من

چو خورشید تابنده بر انجمن

چنین گفت با نامدار انجمن

که گر بگسلد زین سخن جان من

چو سالار ترکان به دل گفت من

به بیشی برآرم سر از انجمن

تو بگشای و بنمای بازو به من

نشان تو پیداست بر انجمن

زمان آوریدت کنون پیش من

همان پیش این نامدار انجمن

فرستاده گیوست پیغام من

به دستوری نامدار انجمن

که بر درگه آیند بی‌انجمن

چنان چون بباید به نزدیک من

یکی کار سازم که هر دو ز من

نگیرند کین اندرین انجمن

اگر تاج ایران سپارد به من

پرستش کنم چون بتان را شمن

که مردی گزین کرد از انجمن

به بالای سرو سهی در چمن

چنین داد پاسخ که از شهر من

بیامد یکی نامور انجمن

چنین گفت الیاس با انجمن

که قیصر همی باژ خواهد ز من

نه ایران خزر گشت و الیاس من

که سر برکشیدی از آن انجمن

همه لشکر شاه و آن انجمن

همه آگهند از هنرهای من

بدو گفت شاها تو از خون من

ستایش نیابی به هر انجمن

هرانگه که آید گمانتان که من

رسیدم بدان پاک‌رای انجمن

گریزان شد ارجاسپ از پیش من

بران سان یکی نامدار انجمن

شنیدی که در هفتخوان پیش من

چه آمد ز شیران و از اهرمن

ولیکن همی خوب گفتار من

ازین پس بگویند بر انجمن

چنان دانم ای زال کامروز من

ز مادر بزادم بدین انجمن