گنجور

حکیم نزاری » سفرنامه » بخش ۹ - حکایت

 

عیسی و مالک برابر در قلم

خطی از راحت دگر خط از الم

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » سفرنامه » بخش ۱۳ - مراجعت کردن از سفر و آمدن به وطن

 

کرده هم در راحت و هم در الم

خویش را در عالم یاری علم

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » ادب‌نامه » باب یازدهم - در تمهید معذرت از گناه و کیفیّت آن » بخش ۳ - حکایت

 

بس است این به دنیا و دین حاصلم

که در زمره بندگان داخلم

حکیم نزاری
 

حسینی » کنز الرموز » بخش ۱ - بسم اللّه الرحمن الرحیم

 

وارهان از محنت آب و گلم

تا شود هستی تو جان و دلم

امیر حسینی هروی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۸ - در ستایش سلطان ابو سعید

 

ز صفش نام بده چتر و علم

در کفش کام دیده تیغ و قلم

اوحدی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۷۰ - در آداب وعظ

 

شیخ بر منبر و زنان بر لم

بر سر دیگران کشیده قلم

اوحدی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۱۰۹ - در صفت عارف و عرفان

 

آنکه بر خویشتن کشید قلم

نکشد بار بوق و طبل و علم

اوحدی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۱۳۰ - در اعتقاد خود گوید

 

به بهشت و بدوزخ و بالم

به سماوات و عرش و لوح و قلم

اوحدی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۸۸

 

فرزند گرامی حسن ایجان و دلم

ایحاصل عمر و زبده آب و گلم

با دل رگ سودای تو خواهم پیوست

روزیکه ز جان علاقه تن گسلم

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۹۸

 

فرزند اعز محمد ایجان و دلم

مقصود توئی ز هستی آب و گلم

در جان زده ئی چنگ و گر نه ز غمت

بیم است که هر دمش ز تن بر گسلم

ابن یمین
 

شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۷ - جواب

 

سیه روئی ز ممکن در دو عالم

جدا هرگز نشد والله اعلم

شیخ محمود شبستری
 

شیخ محمود شبستری » کنز الحقایق » بخش ۹ - در تحقیق روزه

 

کسی را باشد این معنی مسلم

که ترک خود کند والله اعلم

شیخ محمود شبستری
 

شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب اول » فصل اول » بخش ۱۱ - المنشأ

 

عذرشان خواست ایزد از سر حلم

قوله «مالهم به من علم»

شیخ محمود شبستری
 

شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب اول » فصل سوم » بخش ۲ - عین الیقین

 

پیش از این عرش و فرش و لوح و قلم

برچه می​بود صانع عالم

شیخ محمود شبستری
 

شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب اول » فصل سوم » بخش ۸ - حکایت

 

متحقق به «ادخلوا فی السلم»

ملک مرسل است و راسخ علم

شیخ محمود شبستری
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۹

 

من بار هجر می کشم و ناقه محملم

برگیر ساربان نفسی باری از دلم

طوفان آب دیده گر از این صفت رود

زین پس مگر سفینه رساند به منزلم

با درد خود مرا بگذارید و بگذرید

[...]

خواجوی کرمانی
 
 
۱
۸
۹
۱۰
۱۱
۱۲
۱۹
sunny dark_mode