من بار هجر می کشم و ناقه محملم
برگیر ساربان نفسی باری از دلم
طوفان آب دیده گر از این صفت رود
زین پس مگر سفینه رساند به منزلم
با درد خود مرا بگذارید و بگذرید
کاین دم نماند طاقت قطع منازلم
گفتم قدم برون نهم از آستان دوست
از آب دیده پای فرو رفت در گلم
هر جا که می نشینم و هر جا که می روم
نقشش نمی رود نفسی از مقابلم
گر دیگری به ضربت خنجر شود قتیل
من کشته ی دو ساعد سیمین قاتلم
آن دم که خاک گردم و خاکم شود غبار
از بجر عشق باد نیارد به ساحلم
هر چند عمر در سر تحصیل کرده ام
بیحاصلیست در غم عشق تو حاصلم
خواجو برو که قافله کوس رحیل زد
ای دوستان چه چاره چو من در سلاسلم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره درد و هجران عاشقانه است. شاعر از رنجی که به خاطر دوری از محبوب خود میکشد، سخن میگوید و احساسات عمیق خود را بیان میکند. او از سفر و بیتابیاش در این مسیر سخن میگوید و به سادگی نمیتواند از عشق خود جدا شود. شاعر گلایه میکند که با وجود تلاشها و عمرش، باز به نتیجهای نرسیده است و عشقش همچنان او را در غم تنهایی نگه داشته است. نهایتاً، شاعر به دوستانش میگوید که در این درد مشترک، چارهای مانند او ندارند و باید با همدردی به این سوز و گداز ادامه دهند.
هوش مصنوعی: من بار غم جدایی را به دوش میکشم و ای سوار، بار قلب مرا برگیرد تا این درد را از دل من سبک کند.
هوش مصنوعی: اگر طوفان آب دیدگانم به خاطر این ویژگی ادامه یابد، دیگر تنها یک کشتی میتواند مرا به خانهام برساند.
هوش مصنوعی: لطفاً با درد و مشکلاتم مرا تنها بگذارید و از کنارم عبور کنید، زیرا در این لحظه دیگر تحمل جدایی و کشمکش را ندارم.
هوش مصنوعی: گفتم که از در دوستی خارج شوم، اما اشکهایم باعث شدند که پایم در لجنزار غم گیر کند.
هوش مصنوعی: هر جا که بروم یا هر جا که بنشینم، تصویر او از جلویم کنار نمیرود.
هوش مصنوعی: اگر کسی با خنجر به دیگری ضربه بزند و او کشته شود، من خود را کشتهای میدانم که قاتلش دو بازوی نقرهای است.
هوش مصنوعی: زمانی که من به خاک تبدیل شوم و به خاک ملحق شوم، غبار عشق به اندازهای قوی است که حتی باد نیز نمیتواند مرا به ساحل برساند.
هوش مصنوعی: با این که تمام عمرم را در تلاش برای آموختن سپری کردهام، اما در درد عشق تو هیچ دستاوردی نداشتهام.
هوش مصنوعی: خواجو، برو که کاروان سفر به راه افتاده است. ای دوستان، چه کنم که من در این میان گرفتار و از همه چیز جدا شدهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا کی زنی ز تیغ جفا نیش بر دلم
تا من مگر ز مهر و وفای تو بگسلم
جان و جهان فدای غمش کرده ام ولی
جز آه و ناله نیست ز دلدار حاصلم
گر دوست غافلست ز احوال زار من
[...]
روشن ز ماه روی تو شد منزل دلم
وز زلف سرکشت همه سوداست حاصلم
گشتم غریق بحر غم و در تعجبم
گر لطف بیکران نکشیدی بساحلم
فکر دقیق من بمیان تو ره نبرد
[...]
دایم تویی مقابل آیینه دلم
تو در دلی ولی ز تو من سخت غافلم
قطع نظر ز دیدن روی تو چون کنم
چون هست روی تو همه دم در مقابلم
گر مایلم بغیر تو آن هم ز شوق تست
[...]
نالنده ام ز درد مگر بلبلم
جوشنده ام به حسن مگر شبنم گلم
گر نه قیامتم ز چه لبریز فتنه ام
ور نه ندامتم ز چه عین ناملم
دل موج خیز درد و جبین صاف از گره
[...]
روزی که ناخنی نزند عشق بر دلم
چون آتش فسرده و چون صید بسملم
صد برگ گل که جمع کنی غنچهای شود
آسان گره نخورده چنین، کار مشکلم
دارد ز بس که بر نظر پاکم اعتماد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.