بخش ۲۸ - کشته شدن سمندان به دست سام و رها شدن قلواد
برش رفت و زد بر سرش ناگهان
که از وی به یک ره بپرید جان
به پا اندر آمد به ناگه سرش
خور ماهیان شد همه پیکرش
جهان پهلوان چون بپرداخت زو
برآمد بر آن زنگیان های و هو
سراسر به سام اندر آویختند
چو چیره نگشتند بگریختند
جهانجو سوی بیشه چون باد شد
چو آتش به نزدیک قلواد شد
ورا دید بسته به زنجیر و بند
دو نرگس پر آب و روانش نژند
بدو گفت مندیش و انده مدار
که گشتی ز چنگ بلا رستگار
سبک پیش او شد بیازید دست
همه بند و زنجیر در هم شکست
ز سوداگران هر که در بند بود
رهانید در بند لختی غنود
وز آن پس از آن زنگیان هر که دید
به نیروی مردی روانش برید
برو آفرین خوان شدند کاروان
که چون تو دگر کس ندارد توان
پس آنگه به بیشه هر آن چیز بود
سراسر به کشتی کشیدند زود
وز آن پس به کشتی نشستند شاد
بدیشان خدا داد باد مراد
نکردند یک هفته جائی درنگ
سوی شهر بربر رسیدند تنگ
ز کشتی برفتند یکسر به شهر
ز گشت سپهر برین شادبهر
یکی کلبه بگرفت فرخنده سام
ابا او کجا بود قلواد رام
ز کلبه جهان پهلوان سپاه
یکی روز آمد به بازارگاه
جوانی همی بود با رای و هوش
ورا نام سعدان گوهر فروش
بدو یار گردید فرخنده سام
نشستی به نزدش صبا تا به شام
سگالش گرفت او ازو رازها
همان در نهانی ازو سازها
یکی روز در پیش گوهر فروش
همی بد که برخاست هر سو خروش
شد از بس تکاپو هوا همچو نیل
پدیدار آمد یکی ژندهپیل
چنین گفت سعدان به سام دلیر
کز ایدر چو بادی ره دره گیر
که پیل شه بربر از زیر بند
رها شد مبادا که یابی گزند
بگفت این سخن همچو صرصر بجست
نجنبید پهلو ز جای نشست
ز مردم تهی گشت بازارگاه
برفتند افتان و خیزان به راه
چو بازار خالی شد از مردمان
روان شد سوی سام پیل دمان
سبک سام قد یلی برفراشت
دو پایش گرفت و به جا برنداشت
همه شهر ماندند ازو در شگفت
ازو هرکسی لب به دندان گرفت
رسیدند چون پیلبانان بدو
سراسر شدند آفرین خوان بدو
که کاری چنین در جهان کس نکرد
ز پهلونژادان مردان مرد
مرآن پیل را پهلوان بلند
همانگه درآورد در زیر بند
بر شاه بربر از آن پیلتن
خبر شد بخواندش در آن انجمن
چو آمد ببوسید روی زمین
ابرشاه بربر گرفت آفرین
ز یال و برش شد بسی در شگفت
نشاندش بر خویش و شادی گرفت
یکی مجلس آراست همچون بهشت
پریزاده خوبان حوری سرشت
نشستند در مجلس شاهوار
ابا یاره و طوق و با گوشوار
می ارغوانی و آواز دف
فکنده بسی شورش از هر طرف
چو شه گشت مست از می لعل فام
یکی آه از دل برآورد سام
ز عشق آتشی آن چنان برفروخت
که شه را ز اندوه او دل بسوخت
بپرسید نام جهانجوی مرد
بدو نام خود پهلوان یاد کرد
همی گفت کای شاه فرخنده نام
چه پرسی منم بخت برگشته سام
نریمان جنگی مرا بد پدر
ز جمشید دارم نژاد و گُهر
از آن پس چو چنگ سخن ساز کرد
در رازهای نهان باز کرد
ز گور و ز باغ و ز کار پری
سخن راند با شاه با داوری
بگفت و بنالید از درد یار
بدان سان که شد شه ز دادش فکار
چو دانست کو سام رزمآزماست
سوی شهر ترکان چینش هواست
فرود آمد از تخت اندر زمان
کمر بست در خدمت پهلوان
وز آن پس بگفت آرزوی دلم
برآور که غم شد همه حاصلم
برآری اگر آرزوی مرا
کنی لعل مانند روی مرا
که من بنده باشم ترا در جهان
نپیچم سر از مهر تا جاودان
یکی بیشه نزدیکی شهر ماست
وز آن بیشه بر ما فراوان بلاست
یکی اژدها پیلپیکر به تن
همی زهر بارد به قهر از دهن
بسی سال کان اژدهای پلید
شده اندرین کوه بیشه پدید
مر او را بود هشت پا و دو سر
سرش از دو تا پای زیر و زبر
هزاران خط و خال در پشت او
دو صد شیر درنده در مشت او
ابر پای چون نوک شمشیر تیز
که خلق جهانی ازو در گریز
چو آتش فشاند زمین و زمان
بسوزد از آن مار تیره روان
تنش چنگ شیر است و هم گوش پیل
رود نعرهاش تا صد و چهار میل
شگفتیایست جویای خون آمده
ز دریای خاور برون آمده
دهی چند بود اندر آن روزگار
فزون از دو پنجه همه گشت زار
همه مردم و چارپا در خورش
تن هر یک از آن خورش پرورش
همه از تف دود او خسته شد
ازو خود ره کاروان بسته شد
برفتند یکسر به مازندران
سوی چشمه و آبهای روان
در آن مسکن و جای خود ساختند
ز بهر معیشت بپرداختند
همی خواهم ای پهلوان دلیر
که داری تن پیل و چنگال شیر
که این اژدها را به خاک افکنی
به توفیق یزدان پاک افکنی
سپهبد پذیرفت از آن رزمزن
جهان را رهانم ازین اهرمن
بگفت و نشست از بر باد پای
شه بربرستان درآمد ز جای
سپاهی گران شد برو انجمن
همه در شگفتی از آن پیلتن
ابا سام فرخنده، قلواد بود
که از مهربانی او شاد بود
سپه برد تا نزد بیشه رسید
بر بیشه صف سپه برکشید
در آن تنگ درهم یکی بیشه بود
که رفتن درو کار اندیشه بود
درختانش سر بر کشیده به سر
چو خط دبیران یک اندر دگر
همه شاخها تا به چرخ کبود
به هم درفکنده چو تار و چو پود
تو گفتی سپاه است در جنگ سخت
بهم رفته آن شاخهای درخت
مر آن شاخهاشان همه پر ز بار
سر برگها و سنان نوک خار
ز بس برگ بودش گه بادبیز
گرفتی جهان هر زمان رستخیز
ندیده کسی اندر آن آفتاب
نرفتی در آن بیشه هرگز عقاب
چو سام یل آن بیشه را بنگرید
شکفته شدش چون گل شنبلید
پس آنگه به شه گفت سام دلیر
که ای شاه با تاج و تخت و سریر
روم سوی بیشه چو مردان مرد
برآرم ازین دو یکی تیره گرد
به توفیق دادار پروردگار
ازین اژدها من برآرم و دمار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این بخش از داستان، سام پسر نریمان به جنگ با اژدهایی میپردازد که مردم را در منطقهای به وحشت انداخته است. او از بند و زنجیرهایی که بر او بسته شده رهایی مییابد و با قدرت و شجاعت خود به دیگر بندگان کمک میکند تا از اسارت آزاد شوند. مردم از قدرت سام شگفتزده میشوند و او به دربار شاه بربر دعوت میشود. سام خود را معرفی میکند و از مشکلات مردم میگوید، به ویژه از اژدهایی که در بیشهای نزدیک شهر وجود دارد و باعث ترس همگان شده است. شاه از شجاعت و توانایی سام قدردانی میکند و به او وعده میدهد که اگر اژدها را شکست دهد، پاداشی در خورش به او خواهد داد. سام به همراه سپاهی به بیشه میرود تا با اژدها مبارزه کند و با این شجاعت و اراده خود مردم را نجات دهد.
هوش مصنوعی: ناگهان بر سر او فرود آمد و جانش را به یکباره گرفت.
هوش مصنوعی: به طور ناگهانی، او به پا درآمد و تمامی اعضای بدنش به حالت ماهیها تغییر شکل دادند.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که وقتی پهلوانان دنیای خود را به درستی و به شایستگی سپری کنند، از خود صدایی از شجاعت و مقام بلند به یادگار میگذارند. این صداها همچون زنگها به نوای شادمانی و افتخار در میآید.
هوش مصنوعی: بهطور کامل بر سام حمله کردند، اما زمانی که نتوانستند او را شکست دهند، فرار کردند.
هوش مصنوعی: جهانگرد به سرعت به سوی جنگل رفت، مانند باد، و به سرعت مانند آتش به نزدیکی چشمه رسید.
هوش مصنوعی: زن غمگینی را میبینم که در قید و بند و زنجیر است و چشمانش مانند دو گل نرگس پرآب و زنده، پر از اشک و اندوه به نظر میرسند.
هوش مصنوعی: به او گفتند که نگران نباش و غمگین نشو، زیرا از دام سختیها رهایی یافتهای.
هوش مصنوعی: سبک شدن در حضور او سبب شد که همه مشکلات و محنتها برطرف شود و زنجیرها و محدودیتها شکسته شوند.
هوش مصنوعی: هر کسی که در قید و بند مشکلات دنیایی گرفتار است، باید از این قید رهایی یابد و مدتی را به آرامش بیندیشد.
هوش مصنوعی: بعد از آن، هر کس که زنگیان را ببیند، به خاطر قدرت مردانگیاش جانش را خواهد باخت.
هوش مصنوعی: برو، کاروان در حال حرکت است و به تو آفرین میگوید، چون هیچکس دیگری مثل تو نمیتواند چنین کاری انجام دهد.
هوش مصنوعی: سپس هر چیزی را که در جنگل بود، به سرعت جمعآوری کردند و به سوی کشتی آوردند.
هوش مصنوعی: آنها پس از آن با خوشحالی سوار کشتی شدند و خداوند باد مطلوبی به آنها عطا کرد.
هوش مصنوعی: آنها یک هفته هیچ جایی نایستادند و به شهر بربر رسیدند، در حالی که اوضاع بسیار تنگ و دشواری را تجربه کردند.
هوش مصنوعی: از کشتی به یکباره به شهر رفتند و از گردش آسمان، به این خوشبختی رسیدند.
هوش مصنوعی: فردی خوشبخت و خوشحال به کلبهای رفت، اما از او خواست که در آنجا نباشد.
هوش مصنوعی: از خانهی قهرمان بزرگ، روزی لشکری به بازار آمد.
هوش مصنوعی: مرد جوانی با فکر و هوش فراوان وجود داشت که او را به نام سعدان، جواهرفروش، میشناختند.
هوش مصنوعی: او را یار خوشبختی شد و در کنار او نشسته است، تا اینکه عصر فرارسد.
هوش مصنوعی: او از طرف او رازها را دریافت کرد و همان ابتدا، در دل خود به او چیزهایی ساخت و پرداخته بود.
هوش مصنوعی: روزی، در برابر فروشنده جواهر، هر طرف سروصدایی به پا شده بود.
هوش مصنوعی: به خاطر تلاش و جنب و جوش زیاد، آسمان به رنگ نیل در آمده و موجودی زشت و فرسوده به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: سعدان به سام دلیر گفت که مانند باد، در این مسیر حرکت کن و خود را به جلو برسان.
هوش مصنوعی: فیل شهریار از زیر بند رها شد تا مبادا آسیب ببیند.
هوش مصنوعی: او گفت این کلام مانند طوفانی ناسا میکند و از جایش تکان نمیخورد، در حالیکه در جای خود نشسته است.
هوش مصنوعی: بازار بین مردم خالی شد و آنها افتان و خیزان به راه افتادند.
هوش مصنوعی: وقتی که بازار از مردم خالی شد، آن وقت سام به سمت فیلهای بزرگ حرکت کرد.
هوش مصنوعی: شخصی با قامتی بلند و زیبا به آرامی قدم برمیدارد و با حرکاتش همه جا را تحتتأثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: تمامی مردم شهر از او حیران ماندهاند و هر کسی به تماشای او با دندان به لب آمده است.
هوش مصنوعی: آنها مانند سنجاقکهای فوقالعاده به او رسیدند و همه با هم او را ستایش کردند.
هوش مصنوعی: در دنیا هیچکس مانند مردان بزرگ و شجاع چنین کاری نکرده است.
هوش مصنوعی: پهلوان بزرگ مانند یک فیل، همانطور که در زیر بند حرکت میکند، به جلو میآید.
هوش مصنوعی: شاه بربر از پیلتن خبردار شد و او را به آن جمع دعوت کرد.
هوش مصنوعی: وقتی ابرشاه بربر به زمین آمد، ابتدا زمین را بوسید و سپس شروع به ستایش کرد.
هوش مصنوعی: از زیبایی و شکوه او بسیار تحت تأثیر قرار گرفت و او را در دل خود جای داد و از این موضوع شادمان شد.
هوش مصنوعی: کسی جشنی برپا کرده است که مانند بهشت زیباست و در آن、美اها و دلربایانی همچون حوریان حضور دارند.
هوش مصنوعی: در مجلس بزرگی، جمعی نشستهاند که به زیورآلات و جواهرات مزین شدهاند.
هوش مصنوعی: شراب ارغوانی و صدای دف، شور و هیجان زیادی را از هر سو پراکنده کرده است.
هوش مصنوعی: وقتی پادشاه از شراب قرمز رنگ مسرور شد، یکی از دلش آهی کشید.
هوش مصنوعی: از عشق آتشی به شدت شعلهور شد که حتی دل شاه نیز از غم آن سوخت.
هوش مصنوعی: درخواست کردند تا نام جهانجوی را بپرسند و او به یاد خود، نام پهلوان را ذکر کرد.
هوش مصنوعی: آن فرد در حال گفتن است: ای پادشاه با نام نیکو، چرا مرا میپرسی؟ من همان فرد بدبخت و ناموفق، سام هستم.
هوش مصنوعی: نریمان، جنگجوی بزرگ که نیاکانم از نسل جمشید هستند، برای من مشکلی به وجود آورده و من از او رنج میبرم.
هوش مصنوعی: پس از آن، هنگامی که چنگ نواخته شد، رازهای پنهان را آشکار ساخت.
هوش مصنوعی: از قبر و از باغ و از کار پری، با پادشاه و داوری سخن گفت.
هوش مصنوعی: او از درد یار شکایت کرد و نالهای سر داد که سبب شد پادشاه از کار او آگاه شود.
هوش مصنوعی: وقتی دانست که سام جنگجویی چیرهدست است، هوا و حال آن شهر به سمت ترکان تغییر کرد.
هوش مصنوعی: او از تخت به پایین آمد و در زمان مناسب، خود را برای خدمت به قهرمان آماده کرد.
هوش مصنوعی: بعد از آن گفتم آرزوهای دلم را برآورده کن، چون همه چیز به غم تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی آرزوی من را برآورده کنی، مانند لبان سرخ و زیبا، چهرهام را زیباتر کن.
هوش مصنوعی: من آمادهام تا در این دنیا خادم تو باشم و هرگز از محبت و عشق به تو فاصله نگیرم، حتی تا ابد.
هوش مصنوعی: در نزدیکی شهر ما جنگلی وجود دارد که از آن جنگل مشکلات و مصیبتهای زیادی بر سر ما نازل میشود.
هوش مصنوعی: یک اژدهایی بزرگ و وحشتناک وجود دارد که از دهانش زهر مرگباری به بیرون میریزد و به شدت خشمگین است.
هوش مصنوعی: سالهاست که در این کوه، آن اژدهای شرور ظهور کرده است.
هوش مصنوعی: او موجودی است با هشت پا و دو سر که سرش در میان دو پایش به هم درهم تنیده و متلاشی به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: در پشت او نشانههای بسیار و زیبایی وجود دارد، مانند این که در دستان او قدرت و توانایی زیادی نهفته است، به گونهای که میتواند هر چیزی را به راحتی ناپدید کند.
هوش مصنوعی: ابر به شکل نوک شمشیر تیز است و مردم به خاطر آن از خطر دوری میکنند.
هوش مصنوعی: زمانی که آتش به شدت در گیتی شعلهور شود و همه چیز را بسوزاند، یک مار سیاه و تاریک روانه میشود.
هوش مصنوعی: بدن او مانند چنگال شیر است و گوش فیل، صدای او به دوردستها میرسد و به فاصلهای بسیار دور میتازد.
هوش مصنوعی: عجیب است که افرادی که به دنبال خونریزی و خشونت هستند، از خاور به طرف ما آمدهاند.
هوش مصنوعی: در آن زمان، دهی وجود داشت که از دو دست بیشتر به آن آسیب رسیده و ویران شده بود.
هوش مصنوعی: هر کسی از مردم و حیوانات به نوعی از خوراک و غذا نیاز دارد که از آن تغذیه کرده و رشد کند.
هوش مصنوعی: همه به خاطر دود او خسته و دلزده شدند و به همین دلیل او دیگر نتوانست به کاروان ادامه دهد.
هوش مصنوعی: همهی آنان به سمت مازندران به راه افتادند، جایی که چشمهها و آبهای روان وجود دارند.
هوش مصنوعی: در آن مکان، برای تأمین نیازهای زندگی، سکونت گزیدند و به تلاش و کوشش پرداختند.
هوش مصنوعی: من ای پهلوان دلیر که مانند فیل تنومند و مانند شیر چنگال قدرتمند داری، به شدت خواهان تو هستم.
هوش مصنوعی: به توفیق و کمک خداوند، شما میتوانید این اژدها را شکست دهید و به زمین بیفکنید.
هوش مصنوعی: سپهبد تصمیم گرفت که این جنگجو را از چنگ این شیطان رها کند.
هوش مصنوعی: او گفت و سپس نشست، در حالی که باد پای شاه را بلند کرده و او را به سرزمین بربرها منتقل کرده است.
هوش مصنوعی: گروهی از سربازان به جلسهای بزرگ آمدند و همه از آن قهرمان نیرومند در شگفت و حیرت بودند.
هوش مصنوعی: سام فرخنده به خاطر مهربانیاش مورد محبت و شادی بود.
هوش مصنوعی: سربازان تا به جنگل رسیدند، صف خود را در کنار جنگل مرتب کردند.
هوش مصنوعی: در آن تنگهای که درهم پیچیده بود، یک جنگل وجود داشت که ورود به آن نیاز به تفکر و بررسی داشت.
هوش مصنوعی: درختانش به ارتفاع بلند رشد کردهاند و به صورت منظم و راست مانند خطی که نویسندگان با دقت مینویسند، در کنار یکدیگر قرار دارند.
هوش مصنوعی: همه شاخهها به آسمان آبی پیوستهاند و مانند تار و پود به هم متصل هستند.
هوش مصنوعی: تو گفتی که در میدان جنگ، سپاهی به هم ریخته و به هم برمیخورد، مانند شاخهای درخت که در طبیعت به هم پیچیدهاند.
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن درختانی است که با سرسبزی و شاخ و برگ فراوان خود پر از بار و میوه شدهاند، همچنین به نوک خارهایی اشاره دارد که ممکن است بر سر راهشان قرار بگیرند. به طور کلی، منظرهای پر از رونق و حیات را میتوان از آن تصور کرد.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه او به شدت در کارش مشغول بود و با مشکلات زیادی روبهرو شد، هرگز نتوانست از زندگی آرام و راحتی برخوردار شود. دنیا همیشه برای او در حال تغییر و دگرگونی بود.
هوش مصنوعی: هیچکس نتوانسته در آن آفتاب دیده شود، چرا که هرگز عقابی به آن جنگل نرفته است.
هوش مصنوعی: چون سام یل به آن جنگل نگاه کرد، همانند گلشن بلید شکوفا شد.
هوش مصنوعی: سپس سام دلیر به شاه گفت: ای پادشاه با تاج و تخت و جایگاه رفیع،
هوش مصنوعی: به دل جنگل میروم، مانند مردان دلیر، و از این دو گزینه یکی را برمیگزینم: یا به تاریکی میروم یا روشنایی.
هوش مصنوعی: با یاری و توفیق خداوند از این مشکل بزرگ و دشوار که مثل اژدها به نظر میرسد، رهایی پیدا میکنم و آن را از میان بر میدارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.