فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۳ - زارى کردن ویس از رفتن رامین
به پاسخ گفت وی را ویس دلکش
صبوری چون توان کردن در آتش
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۴ - آمدن رامین به دز اشکفت دیوان پیش ویس
منم کیوان گر ایشانند سرکش
منم دریا گر ایشانند آتش
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۴ - آمدن رامین به دز اشکفت دیوان پیش ویس
چو رامین روشنایی دید و آتش
به پیش روشنایی ماه دلکش
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۴ - آمدن رامین به دز اشکفت دیوان پیش ویس
فروکردم ز سر افسار دانش
نهادم پای در بازار رامش
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۵ - آمدن شاه موبد از روم و رفتن به دز اشکفت دیوان نزد ویس
شتابانتر به راه از تیر آرش
دو چشم از کین دل کرده چو آتش
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۵ - آمدن شاه موبد از روم و رفتن به دز اشکفت دیوان نزد ویس
مبادا هیچ عاشق تند و سرکش
که تندی افگنده او را در آتش
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۸ - آگاهى یافتن موبد از رامین و رفتن او در باغ
گهی چون آب گشتی روشن و خوش
گهی چون دود گشتی تند و سرکش
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۰ - نصیحت کردن بهگوى رامین را
ترا تا باشد اندر دل هوا خوش
تن تو همچنین باشد بلا کش
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۰ - نصیحت کردن بهگوى رامین را
غمت شادی شود سختیت رامش
بلا خوشی و نادانیت دانش
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۴ - رفتن رامین به گوراب و دیدن گل و عاشق شدن بر وى
می گلگونت آرم روشن و خوش
که دارد بوی مشک و رنگ آتش
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۰ - نامه نوشتن ویس به رامین و دیدار خواستن
ز رویی همچو دیبای بر آتش
به رویی همچو دیبای منقش
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۱ - نامه اول در صفت آرزومندى و درد جدایى
به گریه گهگهی دل را کنم خوش
همی آتش کشم گویی به آتش
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۴ - نامهٔ چهارم خشنودى نمودن از فراق و امید بستن بر وصل
بدو باشد همیشه خرم و گش
بدان امید کاو بانگی کند خوش
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۰ - نامهٔ دهم اندر دعاکردن و دیدار دوست خواستن
درود از من بدان عیار سرکش
که دارد مرمرا در خواب ناخوش
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۰ - نامهٔ دهم اندر دعاکردن و دیدار دوست خواستن
درود از من بدان رخسار مهوش
که دارد جانم از محنت بر آتش
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۲ - مویه کردن ویس بر جدایى رامین
پر آتش شد دلم چون گشت سرکش
بلی باشد سزای سرکش آتش
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۲ - مویه کردن ویس بر جدایى رامین
بدین سان زندگانی چون بود خوش
که من باشد در آب و تو در آتش
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۴ - گفتن رفیدا حال رامین با گل
ز رخ بر هر دلی بارنده آتش
چنان کز نوک غمزه تیر آرش
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۴ - گفتن رفیدا حال رامین با گل
گروهی را بصر بر راه دانش
گروهی را بدل در آز و رامش
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۷ - آگاه شدن ویس از آمدن رامین
نگاری بود گفتی نغز و دلکش
نهاده دست مهر او را بر آتش