اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۳۴ - داستان قباد کاوه
چنان خوش نباید بدن کت خورند
چنان ترش نه نیز کت ننگرند
منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۰ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی
بچگان ما مانندهٔ شمس و قمرند
زانکه همصورت و همسیرت هر دو پدرند
تابناکند ازیرا که دو علوی گهرند
بچگان آن بنسبتر که ازین باب گرند
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۳۴ - رسیدن نامه نوشاد هندی به نزدیک شاه کیکاوس
به هر مرز بومی که پی بسپرند
زمین برشکافند و خارا درند
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۴۶ - این سخن چند،مصنف در باب خود و نیرنگ روزگار گوید
جهان را به شادی همی بسپرند
همه با می و رود و رامشگرند
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۵۲ - گفتگو کردن فرامرز با گردان ایران (و) پا سخ دادن نوشاد
همه مرز هندش به جان پرورند
مر او را شهان جمله فرمان برند
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۸۴ - پاسخ دادن برهمن و پذیرفتن برهمن کید هندی با جمله هندوستانیان،دین یزدان را از گفته فرامرز پور رستم
کنون باژ و ساوش به توران برند
سوی شاه ایران همی ننگرند
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۹۶ - لشکرکشیدن رای هندی به جنگ فرامرز و رفتن فرامرز به رسم فرستاده،نزدیک رای
به اندک زمان از درش بگذرند
تن دشمنان زیر پی بسپرند
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۹۸ - پاسخ دادن رای هندی، فرامرز را
مرا ده مبارز به لشکر درند
که ایشان سپاه مرا افسرند
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۰۹ - گذشتن فرامرز از آب و رزم کردن با مهارک
که ایشان بداندیش و بد گوهرند
به افسون و نیرنگ کین آورند
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۲۱ - کشتن فرامرز،دیو سیاه
که از شهر گردون و گاو آورند
مر آن دیو را سوی پیلان برند
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۵۲ - رسیدن فرامرز به کلان کوه و جنگ با دیوان
که هریک ازیشان یکی لشکرند
ز پیلان جنگی دلاورترند
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۷۴ - رفتن فرامرز نزد کیخسرو
چونام فرامرز رستم برند
همه باده بر شادی او خورند
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۷۵ - بازگشتن فرامرز به هندوستان
چنان کن که هر جا که نامت برند
به نیکی به تن آفرین گسترند
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۸ - مدیح
ای بزرگی که سوی درگه تو
ره بزرگان به دیدگان سپرند
فخر جویند و بنده تو شوند
جان فروشند و مدحت تو خرند
مرکبان تو میزبانانند
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲ - وصف بهار و مدح منصور بن سعید
آنگه گر خاک سرایش را بدیده بسپرند
در محل و رتبت از بهرام و کیوان بگذرند
نشمرند احسان او با آنکه انجم بشمرند
سرنپیچندش ز سر آنان که بر عالم سرند
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۳ - نامه فرستادن هیتال شاه به نزد جمهور شاه در مغرب زمین گوید
سپاهش همه گرد و نام آورند
دلیران و گردان مرز سرند
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۵ - افتادن شهریار در طلسم عنبر دز گوید
مخوان گاو کایشان دو شیر نرند
ز پیلان جنگی به کین برترند
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۷ - برگشتن هر دو لشکر از همدیگر و آوردن شهریار جمهور رابه پیش ارژنگشاه گوید
به فرمود جمهور تا آورند
بنزدیک ارژنگ شاه سرند
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۶۳ - رسیدن شهریار به بیشه دویم و جنگ او با گرگان گوید
زپیلان به نیرو تواناترند
همه در گه کینه شیر نرند
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۶۶ - رسیدن شهریار به بیشه پنجم و رزم او با شیران گوید
بگیرند درند از آن پس خورند
چه از ماده و آنکه شیر نرند