گنجور

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۸۰۱

 

گر سرم خاک گشت بر در تو

باد جانا سعادت سر تو

پست شد همچو سایه سرو بلند

پیش شمشاد سایه پرور تو

تن چون موی من بود جان را

[...]

جامی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۵۵ - پاسخ دادن شیرین خسرو را

 

از آن رفتم نشستم برتر تو

که گردم هر نفس گرد سر تو

سلیمی جرونی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳۰

 

مشتی مگسانیم سپند شکر تو

ما را بچه رانند رقیبان ز بر تو

از دیده بدل رفتی و نزدیک هلاکم

بازآ که بسی دور کشید این سفر تو

بفرست بمن بوی خود ای یوسف مصری

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳۱

 

قدر ارباب وفا نیست بخاک در تو

بیوفایی و وفا قدر ندارد بر تو

گر ز ما جان طلبی از تو نداریم دریغ

جان و سر هر دو فشانیم بخاک در تو

درد می گرچه بزهر غم ما تریاک است

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » رباعیات گنجفه » صنف اول که تاج است و پیش بر است » برگ چهارم نه تاج است

 

ای سرمه دیده ها ز خاک در تو

پیوسته بود لطف خدا یاور تو

بر تخت زمین تو پادشاهی و فلک

نه تاج زمردی بود بر سر تو

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » اشعار ترکیبی » شمارهٔ ۳ - ترکیب بند در مدح امامزاده واجب التعظیم احمد بن موسی الکاظم

 

بکعبه دل نکشد یا امام از در تو

بس است کعبه ما مرقد منور تو

فرشته هر نفس آید برای عطر دماغ

شمیم خوان برد از مشهد معطر تو

شهان بجهد مسخر کنند ملکی را

[...]

اهلی شیرازی
 

میلی » دیوان اشعار » ترکیبات » در هجو جهانگیر گیلانی که امیرالامراء خان احمد میرزا بود،گفته

 

به ناکسی نبود هیچ‌کس برابر تو

ز سگ تو کمتر و کمتر ز سگ برادر تو

میلی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » مثنویات » در هجو کیدی

 

چون گه گربه است پیکر تو

ای گه گربه خاک بر سر تو

وحشی بافقی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش دوم - قسمت اول

 

ای روی تو همچون کف پیغمبر تو

پیغمبر ما به حق شود رهبر تو

ترسم که تو دین موسوی مگذاری

من دین محمدی نهم بر سر تو

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش چهارم - قسمت اول

 

یاد میکن که چسان مادر تو

بود عمری صدف گوهر تو

شیخ بهایی
 

کلیم » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۳

 

ای نقش بدیع شکل جان پرور تو

آئینه روی اختران مرمر تو

بخت و دولت سعادت و یمن و شرف

دربان شده اند روز و شب بر در تو

کلیم
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۰۸

 

نه خط است این که دمید از لب جان پرور تو

که به دل بردن ما بست کمر شکر تو

دل دو نیم است ز لعل لب جان پرور تو

بازمانده است دهان صدف از گوهر تو

می چکد بس که می از لعل می آلود ترا

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۱۴

 

اگر ز تیغ کند روزگار افسر تو

برون نمی رود این باد نخوت از سر تو

ز سرکشی تو نبینی به زیر پا، ورنه

به لای نفی بنا کرده اند پیکر تو

صائب تبریزی
 
 
۱
۵
۶
۷
۸
۹
sunny dark_mode