به ابر اندر آورده بالای او

زمین کوه تا کوه پهنای او

به دیدار سام و به بالای او

به پاکی دل و دانش و رای او

زمین شهر تا شهر پهنای او

همان کوه تا کوه بالای او

برش خسروی بیست پهنای او

چو سیصد فزون بود بالای او

یکی کره از پس به بالای او

سرین و برش هم به پهنای او

بر و بازو و سرو بالای او

سراسر ببویید هرجای او

رسیده به هر نیک و بد رای او

ستودن خرد گشته بالای او

ببوسید پیران سر و پای او

همان خوب چهر دلارای او

به فرسنگ صد بود بالای او

نشایست پیمود پهنای او

دریغ آن بر و برز و بالای او

رکیب و خم خسرو آرای او

دو بچه است با او به بالای او

همان رای پیوسته با رای او

چو دارا بدید آن دل و رای او

سخن گفتن و فر و بالای او

شما ساز گیرید با پای او

گذر نیست با گردش و رای او

دریغ آن بلند اختر و رای او

بزرگی و دیدار و بالای او

ارش هفتصد بود بالای او

فزون از چهل بود پهنای او

نه گردون سپرده درازای او

نه خورشید پیموده پهنای او

ز دیبا یکی فرش زیبای او

دو پرتاب بالا و پهنای او

فغان ازین غراب بین و وای او

که در نوا فکندمان نوای او

غراب بین نیست جز پیمبری

که مستجاب زود شد دعای او

غراب بین نایزن شده‌ست و من

[...]

خوش آمدش گفتار و بالای او

به خوبی سخن گفتن و رای او

به توران نبد مرد همتای او

چهل تن نبرداشتی پای او