گنجور

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۱۳ - در انجام کتاب گوید

 

بماند جاودان او را جوانی

که خورد از جودت آب زندگانی

فخرالدین اسعد گرگانی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۹ - در مدح عمادالدین ابونصر

 

ایا خوشتر ز جان و دل! همه رنج دل و جانی

به رنج تن شدم خرسند اگر دل را نرنجانی

شود بی جان تنم یکسر چو تو لختی بیازاری

تن از آزار جان پیچد تنم را زین قبل جانی؟

اگر چه جانی از انسی همیشه بر حذر باشد

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۰ - در مدح امیر ابونصر جستان

 

خریدم به دل دلبری رایگانی

که هست او به جان و به دل رایگانی

ز نادیدنش زندگانی بکاهد

بیفزاید از دیدنش زندگانی

جوانیش در کار کردیم ولیکن

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۳ - در مدح ابونصر مملان

 

دهد روی آن سرو سیمین نشانی

ز ماهی که بر سرو سیمین نشانی

دخانی پدید آید اندر دو چشمم

از آن روی ناری و زلف دخانی

چو بر سحر آن ترک خانی بگویم

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۴ - در مدح امیر جوانشیر

 

روزی که تو آن زلف پر از مشک فشانی

ما را ندهد هیچ کس از مشگ نشانی

زلف تو شکنج است و تو بازش چه شکنجی

جعد تو فشانده است تو بازش چه فشانی

گاه این زبر سیم کند غالیه سائی

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۰ - در مدح ابونصر مملان

 

ندانی درد هجر ای گل مرا زان زار گردانی

دگر زارم نگردانی به داغ هجر گردانی

اگر یک ره چو من بیدل به عشق اندر فرو مانی

ز خون عاشقان خوردن بسی یابی پشیمانی

همه رنج دل و جسمی همه درد تن و جانی

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۲ - در مدح ابوالمظفر فضلون و شکایت از درد نقرس

 

هرکه زو دیده بود یزدان بی فرمانی

درد او را نکند هیچ خورش درمانی

همه دردی را درمان بتوان کرد بجهد

نقرس است آنکه ز درمانش همی درمانی

چون بود دردی کان را نتوان درمان کرد

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۲۷

 

مرا ز منصب تحقیق انبیاست نصیب

چه آب جویم از جوی خشک یونانی

برای پرورش جسم و جان چه رنجه کنم

که حیف باشد روح القدس بسگبانی

بحسن صوت چو بلبل مقید نظمم

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۲۸

 

ای درم یافته از دست تو ارزانی

ای کرم داشته ایزد بتو ارزانی

تو بگیتی در فاشی بگهر پاشی

تو چو لقمانی هنگام سخندانی

تو توانائی داری بهمه چیزی

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۴۶

 

چونان شدم از شادی زین نامه که گفتی

دادند بمن خط بملک دو جهانی

بر دوست گمانی بجز این برد دل من

ای دوست دلم بر تو غلط برد گمانی

هم قول تو هم وعده تو هر دو بود راست

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵۱

 

ای آنکه بروی قبله خوبانی

دل را دل و تن را تن و جان را جانی

گفتم بدلت خریدم از نادانی

اکنون که پدید است بجان ارزانی

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲ - مسمط در مدح امیر شمس الدین

 

بباغ آمد سپاه مهرگانی

برید از گلستان گل مهربانی

چو یاقوت کبود است آب خانی

ز خیل میغ شد گردون دخانی

بهی چون گویهای زر کانی

[...]

قطران تبریزی
 

منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۷۱ - درمدح علی‌بن عمران

 

جهانا چه بدمهر و بدخو جهانی

چو آشفته بازار بازارگانی

به درد کسان صابری اندرو تو

به بدنامی خویش همداستانی

به هر کار کردم ترا آزمایش

[...]

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۷۲ - در مدح ابوالحسن عمرانی

 

صنما! گرد سرم چند همی‌گردانی

زشتی از روی نکو زشت بود گر دانی

یا بکن آنچه شب و روز همی وعده دهی

یا مکن وعده هر آن چیز که آن نتوانی

از حد و غایت نافرمانی در مگذر

[...]

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۱ - در تهنیت جشن مهرگان و مدح سلطان مسعود غزنوی

 

زدمت بر در یک قفل سپاهانی

آنچنان قفل که من دانم و تو دانی

چون شدم غایب از درت به لرزانی

نیکمردی بنشاندم به نگهبانی

منوچهری
 
 
۱
۱۴
۱۵
۱۶
۱۷
۱۸
۲۱۲
sunny dark_mode