گنجور

 
 
 
ابوسعید ابوالخیر

هستی که عیان نیست روان در شانی

در شان دگر جلوه کند هر آنی

این نکته بجو ز کل یوم فی شان

گر بایدت از کلام حق برهانی

مشاهدهٔ ۵ مورد هم آهنگ دیگر از ابوسعید ابوالخیر
فرخی سیستانی

ای دوست مرا دید همی نتوانی

بیهوده چرا روی ز من گردانی

بی جرم و جنایتی که از من دانی

چون پیر خر از نیش، ز من ترسانی

ازرقی هروی

اقبال براندت که حکمت خوانی

ور نام طلب کنی ز نان در مانی

بردار مرا ز خاک اگر بتوانی

تا پیش تو بر خاک نهم پیشانی

مسعود سعد سلمان

شوخی صنمی خوشی کشی خندانی

طوطی سخنی و عندلیب الحانی

چون برده دلم به لابه و دستانی

لابد پس دل روم چو سرگردانی

خیام

گر دست دهد ز مغز گندم، نانی

وز مِی دو منی ز گوسفندی، رانی

با لاله‌رخی و گوشهٔ بستانی

عیشی بود آن، نه حد هر سلطانی

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از خیام
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه