جهانا چه بدمهر و بدخو جهانی
چو آشفته بازار بازارگانی
به درد کسان صابری اندرو تو
به بدنامی خویش همداستانی
به هر کار کردم ترا آزمایش
سراسر فریبی، سراسر زیانی
و گر آزمایمت صدبار دیگر
همانی همانی همانی همانی
غبیتر کس، آن کش غنیتر کنی تو
فروتر کس، آن کش تو برتر نشانی
نه امید آن کایچ بهتر شوی تو
نه ارمان آن کم تو دل نگسلانی
همه روز ویران کنی کار ما را
نترسی که یک روز ویران بمانی
ندانی که ویران شود کاروانگه
چو برخیزد آمد شد کاروانی
تو شاه بزرگی و ما همچو لشکر
ولیکن یکی شاه بیپاسبانی
یکی را ز بن بیستگانی نبخشی
یکی را دوباره دهی بیستگانی
بود فعل دیوانگان این سراسر
بعمدا تو دیوانهای یا ندانی
خوری خلق را و دهانت نبینم
خورنده ندیدم بدین بیدهانی
ستانی همی زندگانی ز مردم
ازیرا درازت بود زندگانی
نباشد کسی خالی از آفت تو
مگر کاتفاقی کند آسمانی
تو هر چند زشتی کنی بیش با ما
شود بیشتر با تومان مهربانی
ندانی که ما عاشقانیم وبیدل
تو معشوق ممشوق ما عاشقانی
اگر چند جان و تن ما گدازی
وگر چند دین و دل ما ستانی
بناچار یکروز هم بگذری تو
اگر چند ما را همیبگذرانی
مرا هر زمان پیش خوانی و هر گه
که پیش تو آیم ز پیشم برانی
به زرق تو این بار غره نگردم
گر انجیل و توراة پیشم بخوانی
خریدار دارم من از تو بسی به
چرا خدمت تو کنم رایگانی
خریدار من تاج عمرانیانست
تو خود خادم تاج عمرانیانی
رئیس مؤید علی محمد
کز ایزد بقا خواهمش جاودانی
همان سهم او سهم اسفندیاری
همان عدل او عدل نوشیروانی
شنیدم که موسی عمران ز اول
به پیغمبری اوفتاد از شبانی
بعمدا علی بن عمران به آخر
رسد زین ریاست به صاحبقرانی
الا ای رئیس نفیس معظم
که گشتاسب تیری و رستم کمانی
کثیر الثواب و قلیل العتابی
ثقیل الرکاب و خفیف العنانی
نه مرد شرابی که مرد ضرابی
نه مرد طعامی که مرد طعانی
شنیدم که ریگ سیه را به گیتی
نکردهست کس حمری و بهرمانی
تو در روز هیجا سویدای جنگی
بکردی به شمشیر حمرای قانی
چو شمشیر تو رنگرز من ندیدم
که ریگ سیه را کند ارغوانی
اگر عقل فانی نگردد، تو عقلی
وگر جان همیشه بماند، تو جانی
ز نادان گریزی، به دانا شتابی
ز محنت رهانی، به دولت رسانی
عتابی کنم با تو ای خواجه بشنو
به حق کریمی، به حق جوانی
سخنهای منظوم شاعر شنیدن
بود سیرت و شیمت خسروانی
اگر چه رهی را تو کهتر نوازی
نپرهیزی از دردسر وز گرانی
من ایدون چو بازم که زی تو شتابم
اگر چند از دست خود برپرانی
من از منزل دور قصد تو کردم
چو قصد عراقی کند قیروانی
نشستم بر آن بیسراک سماعی
فروهشته دو لب، چو لفج زبانی
یکی جعد مویی، هیونی سبکرو
تو گویی یکی محملی مولتانی
تکاور یکی، خارهدری، که گفتی
چو یوز از زمین برجهد، کش جهانی
زبان در میان دو لب چون نیامی
که ناگه ازو برکشی هندوانی
بریدم شب تیره و روز روشن
ابا رنج بسیار و بس ناتوانی
رسیدم به نزدیک تو شعر گویان
چو نزدیک هارون، صریع الغوانی
به امید آن تا کنم خدمت تو
رها گردم از محنت این جهانی
شنیدم که اعشی به شهر یمن شد
سوی هوذة بن علی الیمانی
بر او خواند شعری به الفاظ تازی
به شیرین معانی و شیرین زبانی
یکی کاروان اشتر گشن دادش
هر اشتر بسان کهی از کلانی
شنیدم که سوی خصیب ملک شد
به مدحتگری بونواس بن هانی
به یک بیت مدحت دهانش بیاکند
به یاقوت و بیجاده و بهرمانی
علیبن براهیم از شهر موصل
بیامد به بغداد در شعر خوانی
بدادش همانگه رشید خلیفه
بواصل دو سه بدره از زر کانی
سوی تاج عمرانیان هم بدینسان
بیامد منوچهری دامغانی
تو زان پادشاهان همینیستی کم
از آن پادشاهان بری بیگمانی
اگر کمتری تو ازیشان به نعمت
به همت از ایشان فزونی تو دانی
نه من نیز کمتر از آن شاعرانم
به باب مدیح و به باب معانی
وگر کمترم من از ایشان به معنی
از آنان فزونم به شیرین زبانی
نه نیز از تو آن خواسته چشم دارم
که باشد بدان مر ترا بازمانی
من از تو همی مال توزیع خواهم
بدین خاصگانت یگان و دوگانی
بیندیش از آن روز کاندر مظالم
به توزیع کردی مرا میزبانی
کسی کو کند میزبانی کسی را
نباید که بگریزد از میهمانی
الا تا ببارد سرشک بهاری
الا تا بروید گل بوستانی
بزی با امانی و حور قبایی
به رود غوانی و لحن اغانی
بر آن وزن این شعر گفتم که گفتهست
ابوالشیص اعرابی باستانی
اشاقک و اللیل ملقی الجران
غراب ینوح علی غصن بان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این قطعه شعر، به نقد جامعه و شرایط فراگیر آن میپردازد و از بیعدالتی و فساد حاکم بر آن سخن میگوید. او جهان را همچون بازاری آشفته توصیف میکند که در آن افراد صبر و شکیبایی خود را از دست دادهاند و به فریبکاری و نیرنگ متوسل شدهاند. شاعر به تکرار میگوید که امیدوار نیست که اوضاع بهتر شود و از رفتار ظالمانه حاکمان گلایه میکند.
سپس به قدرت غیرقابل پیشبینی و بیرحمی آنها اشاره میکند و بر این نکته تأکید دارد که در نهایت همه چیز و همه کس در معرض آسیب هستند. او خود را در دانش و عشق به حقایق معرفی میکند و از زیباییهای روحی انسانها صحبت میکند و از آنها میخواهد که در برابر ظلم و ستم سکوت نکنند.
شاعر به امید دستیابی به تغییر و رهایی از این وضعیت آشفته به نزد حاکم میرود و ابراز امیدواری میکند که صدایش شنیده شود و بتواند از سختیهای زندگی نجات یابد. در نهایت، او خود را در مقایسه با شاعران دیگر میسنجد و بر این باور است که تواناییهایش در شعر و بیان کمتر از دیگران نیست و در صدد تقسیم نعمتها و عدالت در توزیع آنها میباشد.
هوش مصنوعی: دنیا چقدر سرد و بیرحم است، مانند بازاری آشفته و بینظم که هر چیزی در آن نابسامان است.
هوش مصنوعی: تو در کنار افرادی هستی که صبر و شکیبایی دارند، و این خود دلیلی است بر اینکه با بدنامی و افتخار خود همصدا و همپیمان هستی.
هوش مصنوعی: هر کاری که برای آزمایش تو انجام دادم، تنها یک فریب بود و به طور کامل زیانآور بود.
هوش مصنوعی: اگر تو را صد بار دیگر هم آزمایش کنم، باز هم همانی خواهی بود که هستی.
هوش مصنوعی: اگر کسی را غنی و توانگر کنی، خود را از او پایینتر نشان میدهی و اگر کسی را پست و ضعیفبسازی، خود را از او بالا میکشی.
هوش مصنوعی: نه امیدی به اینکه تو بهتر شوی و نه آرزویی که دل تو را حفظ کند.
هوش مصنوعی: تو هر روز تلاش میکنی تا زندگی ما را خراب کنی، اما نترس که یک روز خودت خراب خواهی شد.
هوش مصنوعی: نمیدانی که وقتی کاروان حرکت میکند، چه تغییراتی ممکن است رخ بدهد و دنیای آن ویران شود.
هوش مصنوعی: تو بزرگی و ما مانند سپاهیان تو هستیم، اما در این میان، یک شاه وجود دارد که بدون پاسبانی است.
هوش مصنوعی: هر کسی را با توجه به ویژگیها و اعمالش میتوان مورد بخشش یا پاداش قرار داد. ممکن است کسی که واقعاً شایسته است هیچ بخششی نگیرد، در حالی که فردی دیگر، به دلیل برخورداری از فرصتهای بیشتر یا شایستگیهای خاص، دوباره پاداشی بزرگ دریافت کند.
هوش مصنوعی: عمل و رفتار دیوانگان به عمد این است که تو هم یک دیوانهای، یا خودت نمیدانی؟
هوش مصنوعی: نمیتوانم کسی را ببینم که به دیگران آسیب بزند و در عین حال خود را پنهان نگه دارد، زیرا افراد چنین بیشرمانهای را تا به حال ندیدهام.
هوش مصنوعی: زندگی انسان به دلیل طولانی بودنش، از مردم و کارهایی که انجام میدهند، تأثیر میگیرد.
هوش مصنوعی: هیچ کس نیست که از خطر تو در امان باشد، مگر اینکه به صورت تصادفی و به طور غیرمنتظرهای با خوششانسی روبهرو شود.
هوش مصنوعی: هرچقدر هم که بد کرده باشی، محبت ما نسبت به تو بیشتر میشود.
هوش مصنوعی: شما نمیدانید که ما عاشقانی هستیم و بیخبر از این که تو معشوق و محبوب ما هستی. ما به عشق و دلدادگیامان ادامه میدهیم.
هوش مصنوعی: اگر جان و تن ما را به آتش بکشید و اگر دین و دل ما را از ما بگیرید، باز هم تسلیم شما نخواهیم شد.
هوش مصنوعی: اگر تو روزی از کنار ما بگذری، یک روز هم که شده، ما را رها خواهی کرد، هرچند که ما همیشه در کنارت بودهایم.
هوش مصنوعی: هر بار که به سراغت میروم، مرا به سوی خود میخوانی و هر بار هم که میخواهم نزد تو بیایم، مرا از خود میرانید.
هوش مصنوعی: من دیگر فریب زرق و برق تو را نخواهم خورد، حتی اگر کتابهای مقدس انجیل و تورات را جلوی من بخوانی.
هوش مصنوعی: من از تو خریداران زیادی دارم، پس چرا به تو به صورت رایگان خدمت کنم؟
هوش مصنوعی: خریدار من، کسی است که از خانوادههای مهم و ثروتمند است. تو نیز در خدمت او هستی و به نوعی، وظیفهات خدمت به او و خانوادهاش است.
هوش مصنوعی: من از خداوند خواهان طول عمر و بقا برای رئیس مؤید علی محمد هستم.
هوش مصنوعی: سهم او همانند سهم اسفندیار است و عدالت او همانند عدالت نوشیروان است.
هوش مصنوعی: شنیدم که موسی بن عمران از همان ابتدا به مقام پیامبری رسید و در زمانهایی که گلهدار بود، این مقام به او عطا شد.
هوش مصنوعی: علی بن عمران به عمد به پایان خود در این مقام و ریاست میرسد تا به قدرت و سلطنتی دست یابد.
هوش مصنوعی: ای رئیس بزرگ و بافضیلت، تو مانند گشتاسب تیر و رستم کمان هستی.
هوش مصنوعی: این بیت به ویژگیهای شخصیتی کسی اشاره دارد که به خاطر اعمال نیکش پاداش زیادی خواهد برد و محکومیت کمی خواهد داشت. او همچنین فردی است که بار سنگینی بر دوش دارد، اما در عین حال، در رفتار و فکری آزاد و سبکبار است.
هوش مصنوعی: نه کسی که به خاطر نوشیدنی مرده است و نه کسی که به خاطر غذا.
هوش مصنوعی: شنیدم که هیچکس در جهان دانههای سیاه را به اندازه شگفتی و حیرت نمیبیند.
هوش مصنوعی: تو در روز دلاوری، به تیزی و قاطعیت شمشیر سرخی مشغول به مبارزه بودی.
هوش مصنوعی: هیچگاه ندیدهام که همچون شمشیر تو، رنگآمیزی توانسته باشد سنگریزههای سیاه را به رنگ ارغوانی درآورد.
هوش مصنوعی: اگر عقل از بین نرود، تو حکم عقل را داری و اگر جان همیشگی بماند، تو شبیه جان هستی.
هوش مصنوعی: از انسان نادان دوری کن و به سوی فرد دانا حرکت کن. با دوری از درد و رنج، میتوانی به خوشبختی و موفقیت دست یابی.
هوش مصنوعی: ای آقا، به خاطر جوانی و بزرگیات از من خشم و عتابی نداشته باش، گوش کن.
هوش مصنوعی: شنیدن اشعار شاعر نشاندهنده رفتار و شخصیت خسروانه است.
هوش مصنوعی: هرچند تو با کسانی که از نظر مقام و منزلت پایینتر هستند مهربان هستی، اما از مشکلات و سختیها فرار نمیکنی و از بار سنگین زندگی نمیگریزی.
هوش مصنوعی: من در هر حال که بخواهم از تو دور شوم و از تو فرار کنم، نخواهم توانست از تو فاصله بگیرم.
هوش مصنوعی: وقتی که من از خانهام دور شدم و به سمت تو آمدم، شبیه به افرادی هستم که عراقیها را در جستجوی خود به سوی قیروان میبرند.
هوش مصنوعی: نشستم بر روی زمین و در حالی که سرم را پایین نگه داشتهام، دو لبم را همچون زبان درخت فنجان میچرخانم.
هوش مصنوعی: یک دختر با موی مجعد و سبکروح، انگار که سوار بر یک کالسکه زیبا و مجلل است.
هوش مصنوعی: یک نظامی ماهر و قهرمان وجود دارد که همچون یوز از زمین جهش میکند و در میدان جنگ او قدرتی است که میتواند دنیا را تحت تأثیر قرار دهد.
هوش مصنوعی: زبان مانند نی است که بین دو لب قرار دارد، وقتی ناگهان آن را بیرون بکشند، صدای خاصی از آن شنیده میشود.
هوش مصنوعی: در دل شب تاریک و روز روشن، با وجود تمام زحمتها و ناتوانیام، دیگر طاقت ندارم.
هوش مصنوعی: به نزدیکی تو رسیدم، مانند شاعران که به نزد هارون الرشید میرسیدند.
هوش مصنوعی: من امیدوارم که با خدمت به تو، از درد و رنج این دنیا آزاد شوم.
هوش مصنوعی: شنیدم که اعشی به یمن رفت و به ملاقات هوذة بن علی الیمانی رفت.
هوش مصنوعی: شعری به او خواندند که به زبان عربی بود، با معناهایی دلپذیر و طرز بیان شیرین.
هوش مصنوعی: یک کاروان از شتران گرسنه در کنار یکدیگر قرار گرفتند، بهطوری که هر شتر به اندازهای که نیاز داشت غذا دریافت کرد.
هوش مصنوعی: شنیدم که بونواس بن هانی به خاطر ستایش و تمجید، به سرزمین خوش آب و هوایی رفت.
هوش مصنوعی: اگر بخواهیم به زیبایی و فخر او بپردازیم، باید بیان کنیم که سخنانی شیرین و گرانبها مانند یاقوت خواهند بود و در این مسیر نباید از جاده و مقصدمان غافل شویم.
هوش مصنوعی: علیبن براهیم از شهر موصل به بغداد آمد تا شعر بخواند.
هوش مصنوعی: در آن لحظه، رشید، خلیفه، به او چند سکه طلا داد.
هوش مصنوعی: منوچهری دامغانی به سوی پادشاهی عمرانیان آمد و با این حال به آنجا رفت.
هوش مصنوعی: تو از آن پادشاهان کمتر نیستی و هیچ شکی در این نیست.
هوش مصنوعی: اگر تو در نعمت و ثروت کمتر هستی، اما با تلاش و همت میتوانی از آنها پیشی بگیری، خودت این موضوع را درک میکنی.
هوش مصنوعی: من هم از آن شاعران کمتر نیستم در هنر ستایش و در عمق معانی.
هوش مصنوعی: اگر من از آنها کمتر باشم، به لحاظ شیرینزبانی بیشتر از آنها هستم.
هوش مصنوعی: نه از تو چیزی میخواهم که امیدوارم با آن بتوانم مدت بیشتری در کنارت بمانم.
هوش مصنوعی: من از تو میخواهم که داراییات را بین دوستان و آشناهایت تقسیم کنی، چه کسانی که تنها هستند و چه کسانی که همراه دارند.
هوش مصنوعی: به یاد داشته باش که روزی فرا خواهد رسید که تو به خاطر ناعدالتیها و ظلمهایی که بر من رفته، باید جوابگو باشی و من میزبان تو بودهام.
هوش مصنوعی: کسی که میزبان دیگری است نباید از مهمان فرار کند یا از پذیرایی او جلوگیری کند.
هوش مصنوعی: بگذار باران بهاری ببارد و بگذارد گلها در باغها شکوفا شوند.
هوش مصنوعی: در این بیت، به زیبایی و لطافت بزی اشاره شده که با امانتی خاص و ظاهری زیبا به کنار رود غوانی میرود و صدای خوشی را میشنود. این تصویر، نمایانگر حالتهای دلانگیز و شادیبخش طبیعت و زندگی است.
هوش مصنوعی: این شعر بر پایهی اصول مشخصی سروده شده و از آنچه که ابوالشیص، شاعر عربی قدیم، گفته، الهام گرفته شده است.
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویری از شب و زیبایی آن اشاره شده است. در دل تاریکی شب، ستارهها مانند اشکال درخشان میدرخشند و درختان سرسبز به زیبایی در فضا قرار دارند. کلاغی نیز بر روی یکی از شاخهها نشسته و به نوعی به غم و اندوهی که در دل شب نهفته است، اشاره میکند. این تصویر، روح غمگینی را در کنار زیباییهای شب به نمایش میگذارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کسی را چو من دوستگان می چه باید؟
که دل شاد دارد بهر دوستگانی
نه جز عیب چیزیست کان تو نداری
نه جز غیب چیزیست کان تو ندانی
ز دو چیز گیرند مر مملکت را
یکی پرنیانی یکی زعفرانی
یکی زر نام ملک بر نبشته
دگر آهن آب دادهٔ یمانی
که را بویهٔ وصلت ملک خیزد
[...]
از او بوی دزدیده کافور و عنبر
وز او گونه برده عقیق یمانی
بماند گل سرخ همواره تازه
اگر قطره ای زو به گل بر چکانی
عقیقی شرابی که در آبگینه
[...]
شه مشرق و شاه زابلستانی
خداوند اقران و صاحبقرانی
بدولت یمینی بملت امینی
مر این هر دو را اصل یمن و امانی
تو محمود نامی و محمود کاری
[...]
یکی گوهری چون گل بوستانی
نه زر وبه دیدار چون زرکانی
به کوه اندرون مانده دیرگاهی
به سنگ اندرون زاده باستانی
گهی لعل چون باده ارغوانی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.