چونان شدم از شادی زین نامه که گفتی
دادند بمن خط بملک دو جهانی
بر دوست گمانی بجز این برد دل من
ای دوست دلم بر تو غلط برد گمانی
هم قول تو هم وعده تو هر دو بود راست
هم راست دلی با من و هم راست زبانی
ای جان جوانی اگرت باز ببینم
حقا که فدای تو کنم جان و جوانی
چون ماه خزان از بر من دوری جستی
از رنگ رخم گشت چو نارنج خزانی
گردد چو گل سرخ بهار رخم از یار
گر روی بهاری را زی من برسانی
من هرچه بخواهم ز لب تو بستانم
تو هرچه بخواهی ز کف من بستانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر از شادی و خوشحالی خود به خاطر دریافت نامهای از دوست سخن میگوید که نشاندهنده پیوند عمیقتری میان آنهاست. او به دوستیاش اطمینان دارد و بر این اعتقاد است که دوستش همیشه راستگو بوده است. شاعر عشق و جوانیاش را فدای دوست میکند و ابراز میکند که دوری از او برایش سخت و غمانگیز است. او با اشاره به زیبایی عشق، از دوستش میخواهد که به او نزدیک شود تا دوباره محبت و شادی را تجربه کند. در پایان، بر رابطهای متقابل تأکید میکند که در آن هر دو طرف خواستهها و محبتهای یکدیگر را در نظر میگیرند.
هوش مصنوعی: از خوشحالی مانند کسی شدهام که نامهای دریافت کرده که به او شاهی بر دو جهان دادهاند.
هوش مصنوعی: دل من جز این هیچ گمانی نسبت به تو ندارد، ای دوست. این دل من بر تو گمانهایی دارد که شاید اشتباه باشد.
هوش مصنوعی: قول و وعدهی تو هر دو راست و درست بود، و هم در دل و هم در زبان با من صداقت داشتی.
هوش مصنوعی: ای روح جوانی، اگر دوباره تو را ببینم، به راستی جان و جوانیام را فدای تو خواهم کرد.
هوش مصنوعی: وقتی که تو از من دور شدی، رنگ و روی من به مانند نارنجی در فصل پاییز بیحال و کمرنگ شد.
هوش مصنوعی: اگر چهرهام مثل گل سرخ در بهار زیبا شود، امیدوارم که تو هم این زیبایی را به من برسانی.
هوش مصنوعی: من هر چیزی را که از تواش بخواهم میگیرم و تو هم هر چیزی را که بخواهی از من میگیری.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گویم ز دل خویش دهانت کنم ای دوست
گوید نتوان کرد ز یک نقطه دهانی
گویم ز تن خویش میانت کنم ای ماه
گوید نتوان ساخت ز یک موی میانی
ای دوست به صدگونه بگردی به زمانی
گه خوش سخنی گیری و گه تلخ زبانی
چون ناز کنی ناز ترا نیست قیاسی
چون خشم کنی خشم ترا نیست کرانی
مانند میان تو و همچون دهن تو
[...]
روزی که تو آن زلف پر از مشک فشانی
ما را ندهد هیچ کس از مشگ نشانی
زلف تو شکنج است و تو بازش چه شکنجی
جعد تو فشانده است تو بازش چه فشانی
گاه این زبر سیم کند غالیه سائی
[...]
در کف دو زبانیست مرا بسته دهانی
گوید چو فصیحان صفت بیت زمانی
آن کودک عمری که بود کوژ چو پیری
و آواز برآورده چو آواز جوانی
ترکیب بدیعش ز جماد و حیوانست
[...]
ای ترک زبهر تو دلی دارم و جانی
ور هر دو بخواهی به تو بخشم به زمانی
با چون تو بتی زشت بود گر چو منی را
تیمار دلی باشد و اندیشهٔ جانی
از کوچکی ای بت که دهان داری گفتم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.