گنجور

مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » سی‌و دوم

 

هر عشوه که دربان دهدت دفع و بهانه‌ست

گوید: « که برو » هیچ مرو، شاه بخانه‌ست

مولانا
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸

 

مرا خود با تو چیزی در میان هست

و گر نه روی زیبا در جهان هست

وجودی دارم از مهرت گدازان

وجودم رفت و مهرت همچنان هست

مبر ظن کز سرم سودای عشقت

[...]

سعدی
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۴۱

 

تورا چیزی ورای حسن و آن هست

نپندارم نظیرت در جهان هست

از آن دادن نشان، کار زبان نیست

ولی در گفت و گویم تا زبان هست

نخواهم سر مگر بر آستانت

[...]

همام تبریزی
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۳

 

ما را سخنِ مولّهانه ست

تو پنداری مگر فسانه ست

گرچه سخنی رود دو وجهی

لیکن زدویی یکی یگانه ست

این یک به اضافت است و کثرت

[...]

حکیم نزاری
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴

 

ترا من دوست دارم تا جهان هست

همه نام تو گویم تا زبان هست

اثر گر باز گیرد عشقت از خلق

سراسر نیست گردد در جهان هست

ترا خاطر سوی مانی و ما را

[...]

سیف فرغانی
 

وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۱۵ - گفتار در آغاز داستان و چگونگی عشق

 

چه فرهاد و چه شیرین این بهانه‌ست

سخن اینست و دیگرها فسانه‌ست

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۲۵ - در بیان گرفتاری فرهاد به کمند عشق شیرین

 

ز بس نازک که طبع آن یگانه‌ست

مدامش از پی رنجش بهانه‌ست

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۸ - در بیان وصل و هجران نکویان و رفتن شیرین به تماشای بیستون

 

اگر حرفی زند مستی بهانه‌ست

توان گفت او به بد مستی نشانه‌ست

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۹ - پاسخ دادن شیرین فرهاد را

 

اگر چیز دگر در آن میان هست

نه من دانم نه خسرو تا جهان هست

وحشی بافقی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۸ - هست کارم به مجلسی که درو

 

هست کارم به مجلسی که درو

حرف با لب چو خنده بیگانه ست

چند پاس ادب کسی دارد؟

انجمن نیست این ادبخانه ست!

سلیم تهرانی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۱۶۱

 

ای گل، همه تن لب شده در وصف بهاری

یک بار نگفتی که درین باغ خزان هست

مانده هوس نان به دل آدم آبی

جایی که غم آب نباشد، غم نان هست

طغرای مشهدی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۵

 

نشانی تا مرا از استخوان هست

شماری با سگ آن آستان هست

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۵

 

نشانی تا مرا از استخوان هست

شماری با سگ آن آستان هست

یغمای جندقی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۸

 

تو را سری در آن موی میان هست

در آن سرت بهر مو یک نشان هست

شبم تار است بی خورشید رویت

اگر صد ماهرو اندر جهان هست

علاج عشق را گفتم کند عقل

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode