ترا من دوست دارم تا جهان هست
همه نام تو گویم تا زبان هست
اثر گر باز گیرد عشقت از خلق
سراسر نیست گردد در جهان هست
ترا خاطر سوی مانی و ما را
سوی تو میل خاطر همچنان هست
بکوشش وصل تو دریافت نتوان
ولیکن من بکوشم تا توان هست
بود بر آتش دل دیگ سودا
مرا تا گوشتی بر استخوان هست
چو من زنجیر زلفین تو دیدم
اگر دیوانه گردم جای آن هست
بآب دیده شستم رو، هنوزم
ز خاک کوی تو بر رخ نشان هست
شوم گردن فراز ار بر تن من
سری شایسته آن آستان هست
دلم بی انده تو نیست، دیر است
که سیمرغی درین زاغ آشیان هست
غمت با سیف فرغانی شبی گفت
مرا خود با تو چیزی در میان هست
کجا باشد نصیب از وصل جانان
هرآنکس را که دل دربند جان هست
زبان از ذکر غیر او فرو شوی
گرت آب سخن زین سان روان هست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق عمیق و جاودانهای است که شاعر به معشوق خود دارد. شاعر اعلام میکند که این عشق تا پایان جهان وجود دارد و همواره نام معشوق را بر زبان خواهد آورد. او از دل آتشین و longing (آرزوی شدید) خود میگوید و میپذیرد که هرچند به وصال معشوق نرسیده، اما تلاش خود را انجام میدهد. شاعر به زیبایی معشوق و تاثیر عمیق او بر زندگیاش اشاره میکند و در نهایت از امید و آرزوهایش برای رسیدن به معشوق صحبت میکند. در این شعر، عشق به عنوان یک نیروی بیپایان و وجودی لازم برای زندگی بیان شده است.
هوش مصنوعی: من تا زمانی که جهان پابرجاست، تو را دوست دارم و نامت را میگویم تا وقتی که زبان وجود دارد.
هوش مصنوعی: اگر تأثیر عشق تو از دیگران گرفته شود، در این صورت جهان کاملاً خالی از وجود تو خواهد بود.
هوش مصنوعی: دل تو به سمت معشوق میطپد و ما هنوز به سمت تو احساس وابستگی میکنیم.
هوش مصنوعی: هرچند که تلاش برای رسیدن به وصال تو نتیجهای نخواهد داشت، اما من همچنان تا جایی که توان دارم، برای این کار تلاش خواهم کرد.
هوش مصنوعی: در دل من شعلههای عشق میسوزد و من همچنان زندهام تا زمانی که بخشی از وجودم باقیمانده باشد.
هوش مصنوعی: اگر من زنجیرهای زلفهای تو را ببینم، اگر دیوانه هم شوم، حق دارم.
هوش مصنوعی: با اشک خود چهرهام را شستم، اما هنوز هم نشانهای از غم و اندوه دوری تو بر صورتم باقی مانده است.
هوش مصنوعی: اگر بر تن من سری باشد که شایسته آن درگاه باشد، خود را بزرگ و باافتخار میدانم.
هوش مصنوعی: دلم بدون تو آرامش ندارد، زمان زیادی است که مانند سیمرغی در این میان زاغی زندگی میکنم.
هوش مصنوعی: در شبی، غم تو با سیف فرغانی صحبت کرد و گفت که چیزی بین او و تو وجود دارد.
هوش مصنوعی: هر کسی که دلش به چیزی غیر از محبوبش مشغول باشد، نمیتواند به وصال او دست یابد.
هوش مصنوعی: اگر زبان تو از ذکر غیر او خاموش شود، آنگاه سخن تو به مانند آب جاری خواهد بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر یک مویت از ایشان نشان هست
بیابی هرچه در هر دو جهان هست
مرا خود با تو چیزی در میان هست
و گر نه روی زیبا در جهان هست
وجودی دارم از مهرت گدازان
وجودم رفت و مهرت همچنان هست
مبر ظن کز سرم سودای عشقت
[...]
تورا چیزی ورای حسن و آن هست
نپندارم نظیرت در جهان هست
از آن دادن نشان، کار زبان نیست
ولی در گفت و گویم تا زبان هست
نخواهم سر مگر بر آستانت
[...]
الهی، تا زمین و آسمان هست
وزان پس آن بهشت جاودان هست
چه فرهاد و چه شیرین این بهانهست
سخن اینست و دیگرها فسانهست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.