گنجور

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۱۱ - شکار کردن بهرام و داغ کردن گوران

 

شه که بهرام گور شد نامش

گوی برد از سپهر و بهرامش

نظامی
 

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۰ - داستان بهرام با کنیزک خویش

 

همچنانه آن بت گل‌اندامش

بردی از زیر خانه بر بامش

نظامی
 

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در فضیلت ذی النورین رضی الله عنه

 

ز جامع بود جمعیت مدامش

ز فرقان فرق کردن خاص و عامش

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش پنجم » (۷) حکایت گبر که پُل ساخت

 

یکی گبری که بودی پیر نامش

که جِدّی بود در گبری تمامش

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش ششم » (۴) حکایت فخرالدین گرگانی و غلام سلطان

 

بمستی چون که شه داد آن غلامش

نگه می‌داشت الحق احترامش

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۱) حکایت اسکندر رومی با مرد فرزانه

 

بر او رفت و کرد آنگه سلامش

جوابی داد درخورد مقامش

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۵) حکایت پیرزن با شیخ و نصیحت او

 

چو اشک و سوز و کُشتن شد تمامش

برآید کُشتهٔ معشوق نامش

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هفدهم » (۱۱) حکایت مسلمان شدن یهودی وحال او

 

بدو ده این مرقّع، کین تمامش،

به نیکوئی ز ما برسان سلامش

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش بیست و یکم » (۱) حکایت امیر بلخ و عاشق شدن دختر او

 

کمالی بود در معنی تمامش

بهانه بود در راه آن غلامش

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲ - در نعت سیدالمرسلین خاتم النبیین صلی اللّه علیه و آله و سلم

 

خدا چون خواند در دارالسلامش

چه خواهد خواند این خواندن تمامش

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۱ - دگر بار رفتن دایه پیش هرمز

 

که گفتت گل که تیره باد کامش

دهی ویران و آبادست نامش

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۵۶ - از سر گرفتن قصّه

 

چو مشک آورد در پیش مشامش

گشاد از بوی آن حالی مسامش

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۵۶ - از سر گرفتن قصّه

 

نرسته بود دو پستان تمامش

فرو بست آن زمان چون سیم خامش

عطار
 

عطار » بیان الارشاد (مفتاح الاراده) » بخش ۳۴ - در شرح کشف اولیاء

 

در آن حضرت برآید جمله کامش

برند از زمره احباب نامش

عطار
 

عطار » مظهر » بخش ۷ - در اشاره بتألیفات خود و عدد ابیات آنها فرماید

 

هر آن شخصی که خواند او تمامش

بهشت عدن می‌باشد مقامش

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۹ - بود این آن زمان از خویش پنهان

 

چو قرآنست اینجاگه پیامش

بخوان هر لحظه راز جان کلامش

عطار
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۸۷

 

مباد با کس دیگر ثنا و دشنامش

که هر دو آب حیاتست پخته و خامش

خمار باده او خوشترست یا مستی

که باد تا به ابد جان‌های ما جامش

ستم ز عدل ندانم ز مستی ستمش

[...]

مولانا
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۱۱
sunny dark_mode