مباد با کس دیگر ثنا و دشنامش
که هر دو آب حیاتست پخته و خامش
خمار باده او خوشترست یا مستی
که باد تا به ابد جانهای ما جامش
ستم ز عدل ندانم ز مستی ستمش
مرا مپرس ز عدل و ز لطف و انعامش
جفای او که روان گریزپای مرا
حریف مرغ وفا کرد دانه و دامش
بسی بهانه روانم نمود تا نرود
کشید جانب اقبال کام و ناکامش
طرب نخواهد آن کس که درد او بشناخت
نشان نماند او را که بشنود نامش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به دوگانگی ثنا و دشنام اشاره میکند و اینکه هر دو میتوانند به نوعی حیاتبخش باشند. او از حالتی خوشی و مستی که ناشی از باده است صحبت میکند و میگوید که این حال خوشتر از وضعیت عادی است. شاعر بین ظلم و عدل و مستی، دچار تردید شده و نمیداند کدام یک را باید انتخاب کند. او به جفای محبوب اشاره میکند که باعث سست شدن روحش شده است و با اشاره به وفاداری پرندهای که در دانه و دامش گرفتار شده، میگوید این جفای محبوب او را به سمت درد پیش میبرد. در نهایت، شاعر به این نکته اشاره میکند که شخصی که درد عشق را بچشد، دیگر نمیتواند از شادی و طرب لذت ببرد و نام محبوبش در دلش باقی نمیماند.
هوش مصنوعی: مواظب باش که دربارهی دیگران نه فقط تعریف و تمجید کنی و نه بدگویی. چرا که هر دو میتوانند به زندگی و رشد انسان کمک کنند، هم در حالت زیرکانه و هم در حالت نادانه.
هوش مصنوعی: شراب او خوشطعمتراست یا مستی که همچون باد برای همیشه جانهای ما را پر از روح میکند.
هوش مصنوعی: از ظلم و ستم خبر ندارم، چون در حالتی هستم که نمیدانم عدالت چیست. برای همین از من در مورد ستم و لطف و احسان او سؤالی نکن.
هوش مصنوعی: رنج و ناراحتی او باعث شده که روح من از او فرار کند، اما در عوض، مرغ وفا (نماینده وفاداری) برای من دانه و دام گذاشت.
هوش مصنوعی: بسیاری از دلایل و پیشآمدها باعث شده که روح من نرود، و او به سوی خوشبختی و بدبختیاش کشیده میشود.
هوش مصنوعی: کسی که درد و رنجش را به خوبی درک کرده باشد، دیگر نمیتواند از شادی لذت ببرد. او دیگر نشانی نخواهد داشت و وقتی نامش برده شود، از آن یاد نخواهد کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
شهی که نقش نگین جلال شد نامش
همه ملوک زمانه اسیر در دامش
خدایگان جهان، شاه شیردل اتسز
که شیر چرخ بترسد ز شیر اعلامش
جمیل گشت معالی بحسن اقبالش
[...]
سپیده دم که شد از خانه عزم حمامش
هزار دلشده شد خاک ره به هر گامش
چو کند جامه ز تن جامه خانه را افروخت
فروغ صبح دگر از صفای اندامش
چو برگ گل که بود در گلاب خانه نشست
[...]
چو گل کسی که هوای تو برده آرامش
ز موج بیخودی باده بشکند جامش
کند ز زلف تو صیاد، خاک از آن بر سر
که غیر خاک چو غربال نیست در دامش
جواب نامه ی ما را، ز بس تغافل کرد
[...]
مثال لاله و گل شعله از زمین روید
اگر بخاک گلستان تراود از جامش
نبود در خور طبعش هوای سرد فرنگ
تپید پیک محبت ز سوز پیغامش
خیال او چه پریخانه ئی بنا کرد است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.