گنجور

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » مدایح » شمارهٔ ۶ - ترکیب بند

 

بر بند میان بذوالفقارش

بگشا گره از میان کارش

هر آیت و منقبت که داری

در پیش بنه بیادگارش

گیسو بگشا ز چین و تابش

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸ - بمناسبت تاجگذاری ۱۳۳۲

 

یمن است و یسار در کنارش

چون کار یمین کند یارش

ادیب الممالک
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۵

 

اگر بر قاصد نظاره بخشد رخصت بارش

بساط خرمن هستی بسوزد برق دیدارش

مرا شد سایه شمشاد از بال هما بهتر

که باشد بخت من وابسته زلف نگونسارش

شب هجرش ندارد صبح از سامان استغنا

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » مثمن

 

جراحت‌ها به دل دارم من از مژگان خونخوارش

طبیبا مرهم از وصلش بنه دیگر میازارش

حیات مرده صدساله بخشد لعل دُربارش

به دردی من گرفتارم که غیر فکر دیدارش

هوای آن دو زلف عنبرین و چشم خمارش

[...]

طغرل احراری
 

ایرج میرزا » قصیده‌ها » شمارهٔ ۲۰ - در مدح امیر نظام

 

هر که را با سرِ زلفِ سیه افتد کارش

چون سیه کاران آشفته بود بازارش

دی ز کف برد دلم دلبر کی کز درِ حسن

سِجده آرند بتانِ چِگِل و فَرخارش

واعظ ار بیند یک بار دو چشمِ سیهش

[...]

ایرج میرزا
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۶ - غزل مرادف

 

پر و پایی نداشت گفتارش

خفت و تا صبحدم همین کارش

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۶۰ - حکایت اشرف خر

 

هرکه زر داشت زار شدکارش

گشت رخ زرد همچو دینارش

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۶۳ - در عقل و علم

 

نشود ابن سعد سالارش

نیز شمر لعین جلودارش

ملک‌الشعرا بهار
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۷

 

دلم بیمار و یاد چشم بیماری پرستارش

پرستاری چنین یارب چه باشد حال بیمارش

گرفتارم بتار طرهٔ طرار دلداری

که درهر جا دلی پیدا شود باشد گرفتارش

بنایی کوهکن بگذاشت اندر بیستون از خود

[...]

صغیر اصفهانی
 

رهی معیری » ترانه‌ها و نغمه‌ها » شمارهٔ ۴۱ - بهار عاشق (اصفهان)

 

تازه شد بهار عاشق از جمال گل عذارش

وان که نوگلی ندارد، چون خزان بود بهارش

رهی معیری
 

رهی معیری » ترانه‌ها و نغمه‌ها » شمارهٔ ۴۱ - بهار عاشق (اصفهان)

 

نغمه برکشیده بلبل، لاله خفته در کنارش

وان که نوگلی ندارد چون خزان بود بهارش

رهی معیری
 
 
۱
۲۰
۲۱
۲۲
sunny dark_mode