گنجور

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۴

 

هر روز که جلوه می‌کند رویش

بر می‌خیزد قیامت ز کویش

می‌نتوان دید روی او لیکن

می‌بتوان دید روی در رویش

می‌نتوان یافت سوی او راهی

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

دگر ره تازه شد گلنار رویش

ز سر در حلقه زد زنار مویش

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۱) حکایت آن زن که بر شهزاده عاشق شد

 

به پای کرّه در بندید مویش

بتازید اسپ تیز از چارسویش

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۲) حکایت وزیر که پسر صاحب جمال داشت

 

پسر را فارغ و آزاد با خویش

خوشی بنشاند اندر پیش درویش

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش پنجم » جواب پدر

 

خدا را گردهٔ ندهی بدرویش

هوا را باز گیری صد ره از خویش

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش پنجم » (۳) مناظرۀ عیسی علیه السلام با دنیا

 

دو چشمش ازرق و چون قیر رویش

نجاست می‌دمید از چار سویش

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش ششم » (۶) حکایت غلبۀ عشق مجنون بر لیلی

 

شدی چون زعفران آن رنگ رویش

سنان گشتی ز سر تا پای مویش

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۲) مناجات موسی با حق تعالی ودر خواستن او یکی از اولیا

 

که تا روشن شود چشم برویش

که دل می‌سوزدم از آرزویش

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۶) حکایت بهلول

 

بروی او بسی بود آرزویش

ولی هرگز ندیده بود رویش

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۱) حکایت اسکندر رومی با مرد فرزانه

 

نیارد خواند نه شاه و نه درویش

مرا از بندگان بندهٔ خویش

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۱۲) حکایت محمد عیسی با دیوانه

 

بیک جَو چو نداری حکم بر خویش

که نتوانی جَوی دادن بدرویش

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش شانزدهم » (۱) حکایت پسر هارون الرشید

 

بآخر با وثاقش برد با خویش

که تا بنشست پیش پرده درویش

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش شانزدهم » (۵) حکایت آن جوان که زن صاحب جمال خواست و بمرد

 

چو القصّه بخاکش کرد شویش

بگِل بنهفت آن خورشید رویش

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هجدهم » (۶) حکایت پیر خالو سرخسی

 

خضر می‌شد بر آن پیرِ درویش

بره بر آن جوان را برد با خویش

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش بیستم » (۴) حکایت اردشیر و موبد و پسر شاپور

 

تو گفتی آفتابی بود رویش

که در شب می برآمد میغ مویش

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش بیستم » (۴) حکایت اردشیر و موبد و پسر شاپور

 

بلرزید و برفت آن رنگ رویش

ازان زن درگمان افتاد شویش

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش پایانی » (۳) حکایت آن مرد که از اویس سؤال کرد

 

چوآن آفت بدید آن مرد درخویش

برآمد جان ازان دل داده درویش

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش پایانی » (۱۳) حکایت عبدالله بن مسعود با کنیزک

 

سپیدی یافت در اسلام مویش

جز آزادی نخواهد بود رویش

عطار
 

عطار » الهی نامه » روایت دیگر دیباچۀ الهی‌نامه » در آغاز آلهی نامه

 

قدیم بی ولد، قیّوم بی خویش

تولّای توانگر، فخرِ درویش

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش بیستم » بخش ۳ - الحکایه و التمثیل

 

چو از شاه این سخن بشنید درویش

بخاک افتاد و می‌افتاد در خویش

عطار
 
 
۱
۲
۳
۴