گنجور

 
۱
۲
۳
۴
۱۵
 

عطار » منطق‌الطیر » حکایت بوتیمار » حکایت بوتیمار

 

می‌زند او خود ز شوق دوست جوش

گاه در موج است و گاهی در خروش

۱ بیت
عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان

 

گفت برخیز و بیا و خمر نوش

چون بنوشی خمر ، آیی در خروش

۱ بیت
عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان

 

بحر قهاریت را بنشان ز جوش

می‌ندانستم، خطا کردم، بپوش

۱ بیت
عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عزم راه کردن مرغان » عزم راه کردن مرغان

 

چون رسید اینجا سخن، کم گشت جوش

جملهٔ مرغان شدند اینجا خموش

۱ بیت
عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت سلطان محمود و خارکن

 

لشگرش گفتند ای ابله خموش

این دو جو ارزد، زهی ارزان‌فروش

۱ بیت
عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » گفتگوی سالک ژنده‌پوش با پادشاه

 

گفت من به یا تو، هان ای ژنده پوش

پیر گفت ای بی‌خبر، تن زن خموش

۱ بیت
عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » گفتگوی سالک ژنده‌پوش با پادشاه

 

تیرگی دیده و کری گوش

پیری و نقصان عقل و ضعف هوش

۱ بیت
عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت محمود که لات را به هندوان نفروخت و آنرا سوزاند

 

آزر و محمود را دارید گوش

زانک هست آن بت تراش این بت فروش

۱ بیت
عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی معرفت » حکایت عاشقی که خفته بود و معشوق بر او عیب گرفت

 

این نوشته بود کای مرد خموش

خیز اگر بازارگانی سیم گوش

۱ بیت
عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی استغنا » گفتار یوسف همدان دربارهٔ عالم وجود

 

سر مزن، سر می‌زن ای مرد خموش

ترک کن این کار و هین در کار کوش

۱ بیت
عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » فی‌وصف حاله » فی وصف حاله

 

بحر جانم می‌زند صد گونه جوش

چون توانم بود یک ساعت خموش

۱ بیت
عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۱) حکایت آن زن که بر شهزاده عاشق شد

 

وگر کم از زنانی سر فرو پوش

کم از حیزی نهٔ این قصّه بنیوش

۱ بیت
عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۶) حکایت یوسف و ابن یامین علیهما السلام

 

چنین گفت آنگهی یوسف که خاموش

که خون من ازین غم می‌زند جوش

۱ بیت
عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۴) حکایت شه زاده که مرد سرهنگ بر وی عاشق شد

 

کجا تاب آورد این جان پر جوش

که با این سلطنت گردد هم آغوش

۱ بیت
عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش ششم » (۴) حکایت فخرالدین گرگانی و غلام سلطان

 

وگر کرده بود بر دل فراموش

وگر از غیرت آید خونش در جوش

۱ بیت
عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هشتم » (۶) حکایت سلطان محمود و ایاز در حالت وفات

 

بیک دُردی که در آخر کند نوش

کجا آن صافها گردد فراموش

۱ بیت
عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۱۳) مناجات آن بزرگ با حق تعالی

 

رضا ده صبر کن بنشین و مخروش

چه سودا می‌پزی مستیز و کم جوش

۱ بیت
عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۱۴) حکایت شعبی و آن مرد که صعوۀ گرفته بود

 

بدو گفتا نداری ذرّهٔ هوش

که شد دو حرفِ پیشینت فراموش

۱ بیت
عطار
 
 
۱
۲
۳
۴
۱۵
 
تعداد کل نتایج: ۲۹۴