عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۴
بیچاره دلم که نرگس مستش
صد توبه به یک کرشمه بشکستش
از شوق رخش چو مست شد چشمش
از من چه عجب اگر شوم مستش
دستآویزی شگرف میبینم
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۵
میشد سر زلف در زمین کش
چون شرح دهم تو را که آن خوش
از تیزی و تازگی که او بود
گویی همه آب بود و آتش
پر کرده ز چشم نرگسینش
[...]
عطار » مختارنامه » باب سی و هفتم: در صفت خط و خال معشوق » شمارهٔ ۴
گفتم: دل من ببردی ای جادو وش!
گفتا: چکنم تو دل ندادی خوش خوش
گفتم: رخت آتش است و خطّت دودست
گفتا که تو دود دیدهای از آتش
عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۱۹
شمع آمد و گفت: چند باشم سرکش
بر پای بمانده به که تا سوزم خوش
چون هر نفس از کشتن خویش اندیشم
بیرون شود از پای به فرقم آتش
عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۹۲
شمع آمد وگفت: چون درآمد آتش
سر در آتش چگونه باشم سرکش
جانم به لب آورد به زاری آتش
کس نیست که بر لبم زند آبی خوش
عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۱۲ - فی فضائله
حق تعالی گفت با روح الامین
باز پرس از رحمة للعالمین
کای نبی خشنودم ازعثمان خویش
هست او خشنود از رحمن خویش
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت شیخ نوقانی
هاتفش گفتا کهای ناخوش منش
خوش نه آید هیچنان بینان خورش
عطار » منطقالطیر » بیان وادی فقر » حکایت مفلسی که عاشق پسر پادشاه شد و بدین گناه او را محکوم به مرگ کردند
عاقبت شهزاده خورشید فش
از سر لطف آن گدا را خواند خوش
عطار » منطقالطیر » فیوصف حاله » صوفی که از مردان حق سخن میگفت و خطاب پیری به او
من نخواهم نان هر ناخوش منش
بس بود این نانم و آن نان خورش
عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۱) حکایت سرپاتک هندی
اگرچه بود در هر علم سرکش
ز جمله علم تنجیم آمدش خوش
عطار » الهی نامه » بخش پنجم » (۲) حکایت مرد نمازی و مسجد و سگ
کسی با این همه دّجالِ سرکش
چگونه زو برآید یک نفس خوش
عطار » الهی نامه » بخش ششم » (۴) حکایت فخرالدین گرگانی و غلام سلطان
مگر در جسته بود از شمع آتش
فتاده در لحاف آن پری وش
عطار » الهی نامه » بخش هشتم » (۱) حکایت بچّۀ ابلیس با آدم و حوّا علیه السلام
بخورد آن قلیه با حوا بهم خوش
وزانجا شد بکاری دل پُر آتش
عطار » الهی نامه » بخش نهم » (۱) حکایت سلطان محمود با پیرزن
تو در دنیا بمقراضی نشین خوش
سزای تو دهد مقراض آتش
عطار » الهی نامه » بخش نهم » (۱۰) حکایت آتش و سوخته
جوابش داد حالی سوخته خوش
که تاریک از کهام الا ز آتش
عطار » الهی نامه » بخش نهم » (۱۰) حکایت آتش و سوخته
چو عجن سوخته بشناخت آتش
ز عالم دست با او کرد درکش
عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۱) حکایت سلطان سنجر با عبّاسۀ طوسی
اگر جبریل فرماید بود خوش
ز موسی دست آوردن به آتش
عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۶) حکایت سلطان محمود با ایاز در گرمابه
بدید القصّه روی آن پریوش
وزو دیوار گرمابه پُر آتش
عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۱۸) حکایت عیسی علیه السلام با جهودان
اگر از ابر بارد بر توآتش
تو میباید که باشی در میان خوش
عطار » الهی نامه » بخش شانزدهم » المقالة السادس عشر
نکو گفت آن حکیم مشتری فش
که گر شاهی بوَد روزی بوَد خوش