عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۹
بیم است که صد آه برآرم ز جگر من
تا بی تو چرا میبرم این عمر به سر من
آگاه از آنم که به جز تو دگری نیست
و آگاه نیم از بد و از نیک دگر من
عمری ره تو جستم و چون راه ندیدم
[...]
عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵
ای همنفسان تا اجل آمد به سر من
از پای درافتادم و خون شد جگر من
رفتم نه چنان کامدنم روی بود نیز
نه هست امیدم که کس آید به بر من
آخر به سر خاک من آیید زمانی
[...]
عطار » مختارنامه » باب چهل و دوم: در صفت دردمندی عاشق » شمارهٔ ۱۸
تا عشق نشست ناگهی در سر من
برخاست ازین غم دل غم پرور من
هرگز به چه باز آید مرغِ دل من
تا بازآید برین که رفت از بر من
عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۲) حکایت وزیر که پسر صاحب جمال داشت
که میگردید عمری در سر من
که یک دم این پسر آید بر من
عطار » الهی نامه » بخش نهم » (۲) حکایت بهلول و گورستان
گه این گفتی سرای و منظر من
گه آن گفتی که اسباب و زر من
عطار » اسرارنامه » بخش بیست و دوم » بخش ۸ - الحکایه و التمثیل
بپرسیدم در آن دم از پدر من
که چونی؟ گفت چونم ای پسر من ؟
عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن
چه کرد این دل که خون شد در بر من
که این از چشم آمد بر سر من
عطار » خسرونامه » بخش ۲۷ - نامه نوشتن گل به خسرو در فراق و ناخوشی
در افتاد از فراقت سوز در من
فرو شد زارزویت روز بر من
عطار » خسرونامه » بخش ۳۱ - بیمار گشتن جهان افروز
کسی را نیز نفرستد بر من
که بر من بسته خواهد شد در من
عطار » خسرونامه » بخش ۴۸ - نامه نوشتن قیصر بشاه سپاهان
روان کن آن سمنبر را بر من
بترس از دارو گیر لشگر من
عطار » خسرونامه » بخش ۵۱ - رفتن خسرو بدریا بطلب گل
مرا تا گل نیاید در بر من
منه دل بر من و بر افسر من
عطار » هیلاج نامه » بخش ۲۹ - در هدایت یافتن در شریعت فرماید
ز آغاز تو هستم باخبر من
یکی بوده است دارم این نظر من
عطار » هیلاج نامه » بخش ۶۷ - شیخ فریدالدین عطار قدس سره درنموداری خود و اسرار منصور فرماید
اگر جانان نمیبینم دگر من
ازآنم صاحب درد و خبر من
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۳۱ - پسر در اعیان حقیقت کل گوید
بسی اسرار دانستم پدر من
کجا یابم ز ذات خود خبر من
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۵۳ - در صفت ره یافتن و می عشق خوردن و جانان دیدن به تحقیق گوید
که ای جان جهان و جوهر من
توئی در هژده عالم رهبر من
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۷۱ - در عتاب کردن حضرت آفریدگار عزّ شأنه با آدم در گندم خوردن و عاجز شدن آدم در گناه و مقرّ شدن و توبه کردن فرماید
ز رسوائی که آمد بر سر من
توخواهی بود اینجا رهبر من
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۸۴ - در سؤال کردن مرید از حضرت شیخ که شیطان مرا زحمت میدهد و جواب دادن شیخ مرید را فرماید
یکی خواهی شد ای دل در بر من
سزد گر هم تو باشی غمخور من