گنجور

عطار » مصیبت نامه » بخش بیستم » بخش ۷ - الحكایة و التمثیل

 

یک زمان زانجا بخود آیند باز

در نیاز افتند خو کرده بناز

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و یکم » بخش ۱ - المقالة الحادیة و العشرون

 

چون جماد از راه رو بشنود راز

چون جمادی ماند از اندیشه باز

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و یکم » بخش ۸ - الحكایة و التمثیل

 

کار بر خود از امل کردی دراز

بند کن پیش از اجل از خویش باز

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و دوم » بخش ۱ - المقالة الثانیة و العشرون

 

هرکه او دیوانه شد از دلنواز

هرچه دل میخواستش میگفت باز

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و دوم » بخش ۱۲ - الحكایة ‌و التمثیل

 

چون نمیبینند غیری جز مجاز

جمله زو شنوند و زو گویند باز

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و سوم » بخش ۹ - الحكایة و التمثیل

 

دیر میآمد یکی از آب باز

صوفیان کرده زفان در وی دراز

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و سوم » بخش ۱۱ - الحكایة و التمثیل

 

خواجه میگفتش مکن قصه دراز

زانکه گر روزی خدای بی نیاز

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و سوم » بخش ۱۴ - الحكایة و التمثیل

 

آن یکی پرسید از عباسه باز

گفت ای نطقت کلید گنج راز

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و چهارم » بخش ۲ - الحكایة و التمثیل

 

چون نبد محمود را دولت مجاز

هر کجا میشد بدو میگشت باز

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و چهارم » بخش ۷ - الحكایة و التمثیل

 

کودکان را چون ز من داری تو باز ؟

سرنگونی تو به حق نه سرفراز

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و پنجم » بخش ۵ - الحكایة و التمثیل

 

ور نخواهد گفت درس عشق باز

من نخواهم کرد درسی نیز ساز

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و پنجم » بخش ۶ - الحكایة و التمثیل

 

سوی دیگر چون نظر افکند باز

یک مؤذن دید در بانگ نماز

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و ششم » بخش ۲ - الحكایة و التمثیل

 

تا کسی در عشق چون من دلنواز

ننگرد هرگز بسوی هیچ باز

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و ششم » بخش ۴ - الحكایة و التمثیل

 

چون در صندوق بگشادند باز

روی خرسی دید شاه سرفراز

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و ششم » بخش ۴ - الحكایة و التمثیل

 

هین برید او را بجای خویش باز

تا مگر بر ما پری ناید فراز

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و هفتم » بخش ۱ - المقالة السابعة‌و العشرون

 

لیکن این رازی که میجوئی تو باز

هرگز از غیبم نبود این شیوه راز

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و هفتم » بخش ۱ - المقالة السابعة‌و العشرون

 

سالک آمد پیش پیر کار ساز

آنچه پیش آمد ز جنّش گفت باز

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و هفتم » بخش ۲ - الحكایة و التمثیل

 

گفت با مجنون شبی لیلی براز

کای بعشق من ز عقل افتاده باز

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و هفتم » بخش ۴ - الحكایة و التمثیل

 

در دعا آمد که ای دانای راز

جامه و نان مرا کاری بساز

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و هفتم » بخش ۱۰ - الحكایة و التمثیل

 

آن یکی دیوانهٔ پرسید راز

کای فلان حق را شناسی بی مجاز

عطار
 
 
۱
۶۳
۶۴
۶۵
۶۶
۶۷
۷۴
sunny dark_mode