عطار » مصیبت نامه » بخش دهم » بخش ۱ - المقالة العاشر
سالک صادقدَم ِ نیکوسرشت
آمد از صدق طلب پیش بهشت
گفت ای خلوتسرای دوستان
پای تا سر بوستان در بوستان
خاکروب کوی تو باغ ارم
[...]
عطار » مصیبت نامه » بخش دهم » بخش ۲ - الحكایة و التمثیل
گرم شد یک روز شیخ بایزید
گفت اگر خواهد خداوند مجید
مدت هفتاد سالم را شمار
من ازو خواهم شمار ده هزار
زانکه سالی ده هزارست از عدد
[...]
عطار » مصیبت نامه » بخش دهم » بخش ۳ - الحكایة و التمثیل
عاشقی میمرد چون دل زنده داشت
لاجرم چون گل لبی پرخنده داشت
سایلی گفتش که این خنده ز چیست؟
خاصه در وقتی که میباید گریست؟
گفت با معشوق خود چون عاشقم
[...]
عطار » مصیبت نامه » بخش دهم » بخش ۴ - الحكایة و التمثیل
چون زلیخا شد ز یوسف بیقرار
با میان آورد عشقش از کنار
بر زلیخا شد همه عالم سیاه
تا کند یوسف بسوی او نگاه
ذرهای یوسف بدو میننگریست
[...]
عطار » مصیبت نامه » بخش دهم » بخش ۵ - الحكایة و التمثیل
گشت مجنون هر زمان شوریده تر
همچنان در کوی لیلی شد مگر
هرچه را در کوی لیلی دید او
بوسه بر میداد و میبوسید او
گه در و دیوار در بر میگرفت
[...]
عطار » مصیبت نامه » بخش دهم » بخش ۶ - الحكایة و التمثیل
بود مردی از عرب در کار خام
خوش به پنج انگشت میخوردی طعام
سائلی گفتش که ای بر بینوا
هین مرا آگاه گردان تا چرا
تو به پنج انگشت خوردی این طعام
[...]
عطار » مصیبت نامه » بخش دهم » بخش ۷ - الحكایة و التمثیل
بر سر منبر امامی رفته بود
گرم گشته این سخن میگفته بود
کو خداوندیست بی چون و چرا
هرگزش بر دامن آن کبریا
از مذلت ذرهٔ ننشست گرد
[...]
عطار » مصیبت نامه » بخش دهم » بخش ۸ - الحكایة و التمثیل
گفت محمود و ایاز سیمبر
فخر کردند ای عجب با یکدگر
گفت محمود از سر رعنایئی
کیست چون من در جهان آرایئی
سند و هند و ترک و روم آن منست
[...]
عطار » مصیبت نامه » بخش دهم » بخش ۹ - الحكایة و التمثیل
رهبری بودست الحق رهنمای
میهمانی خواست یک روز از خدای
گفت در سرش خداوند جهان
کایدت فردا پگه یک میهمان
روز دیگر مرد کار آغاز کرد
[...]
عطار » مصیبت نامه » بخش دهم » بخش ۱۰ - حكایت
آن یکی دیوانهٔ عالی مقام
خضر او را گفت ای مرد تمام
رای آن داری که باشی یار من
گفت با تو برنیاید کار من
زانکه خوردی آب حیوان چندگاه
[...]
عطار » مصیبت نامه » بخش دهم » بخش ۱۱ - الحكایة و التمثیل
گفت هارون عشق مجنون میشنود
آن هوس او را چو مجنون در ربود
خواست تا دیدار لیلی بیند او
پیش لیلی یک نفس بنشیند او
خواست لیلی را و چون کردش نگاه
[...]
عطار » مصیبت نامه » بخش دهم » بخش ۱۲ - الحكایة و التمثیل
سایلی پرسید از آن دانای پاک
کاخرت چیست آرزو در زیر خاک
گفت آنجا بایدم جان در میان
در میان جان جمال حق عیان
چشم از هر سویم آورده درو
[...]
عطار » مصیبت نامه » بخش دهم » بخش ۱۳ - الحكایة و التمثیل
داشتی در راه ایاز سیمبر
خانهٔ هر روز بگشادیش در
در درون خانه رفتی او پگاه
پس از انجا آمدی نزدیک شاه
این سخن گفتند پیش شهریار
[...]