ایرج میرزا » غزلها » شمارهٔ ۹
یاد کردند مرا باز به گلدانِ دگر
گلبنانِ دگر از طرفِ گلستانِ دگر
بودم افسرده چو گُل دردی و بشکفتم باز
نو بهارست به من تا به زمستانِ دگر
با نواهایِ دگر تهینتِ من گفتند
[...]
ایرج میرزا » غزلها » شمارهٔ ۱۱
تا بر سر است سایۀ شه زاده ایرجم
گویی مگر به تاج فریدون مُتَوَّجَم
ما هر دو شاه زاده و ما هر دو ایرجیم
اما چه ایرجی بود او ، من چه ایرجم!
با خلقتش چو خلقت خود می کنم قیاس
[...]
ایرج میرزا » مثنویها » شمارهٔ ۲۹ - آرزویِ خرِّ دُم بریده
بوده است خری که دُم نبودَش
روزی غم بی دُمی فُزودَش
در دُم طلبی قدم همی زد
دُم می طلبید و دَم نمی زد
یک رَه نه ز روی اختیاری
[...]
ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۱۱ - جاه و جلال علی (ع)
اندر خبر بُوَد که نبی شاهِ حق پرست
چون سویِ عرش در شبِ معراج رخت بست
بر مسندِ دَنی فَتدَلّی نِهاد پای
دستی ز غیب آمد و بر پشتِ او نشست
چون دستِ حق بُد و اثرِ لطف ِ دوست بود
[...]
ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۱۲ - تقاضای وجهِ قبض
وزیرِخمسه اگر وجهِ قبضِ من ندهد
به حقِّ خمسهٔ آلِ عبا که بَد کَرْدَست
وگر تَعَلُّل بیشتر روا دارد
حقوقِ دوستی و مَردُمی لَگَد کردست
دگر چه عرض کُنَم دیرتر اگر بدهد
[...]
ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۱۵ - علّت بی تابی نوزاد
دانی که چرا طفل به هَنگامِ تَوَلّد
با ضَجّه و بی تابی و فریاد و فَغان است
با آن که بَرون آمده از مَحبَسِ زه دان
و امروز در این عرضۀ آزادِ جهان است
با آن که در آن جا همه خون بوده خوراکش
[...]
ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۲۵ - ماکیان و شیر
در بُن یک بیشه ماکیانی هر روز
بیضه نهادی و بردی آن را یک کُرد
بس که ز راه آمد و ندید به جا تخم
خاطرش از دست برد کُرد بیازرد
بود در آن بیشه پادشاه یکی شیر
[...]
ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۲۶ - بقای انسب
قصّه شنیدم که بوالعَلا به همه عمر
لَحم نخورد و ذَوات لَحم نیازرد
در مرض موت با اجازهٔ دستور
خادم او جوجهبا به محضر او برد
خواجه چو آن طیر کشته دید برابر
[...]
ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۶۲ - درویش
کیست آن بی شعور درویشی
که همیشه به لب بُوَد خاموش
نه کند هیچ گفتگو با کس
نه به حرفِ کسی نماید گوش
کارهایی کند سفیهانه
[...]
ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۶۳ - انتقاد از قمه زنی
بشنو که لطیفۀ قشنگی است
این است حقیقت اصلِ معنیش
در دستۀ شاحسین بنگر
کان تُرک کفن فکنده در پیش
خواهد که کُشد سِنان و خُولی
[...]
ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۶۹ - ای خایه
ای خایه به دست تو اسیرم
بنمودهای از جماع سیرم
دستم نشود به تخم کَس بند
تا باد تو کرده دست گیرم
چندان نشوی تو خوب تا من
[...]
ایرج میرزا » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۷
نیست جهان جز همین که با تو بگویم
روز و شبانی به یکدگر شده پیوند
خلق جهان هم اگر تو نیک بسنجی
هیچ برون نیستند از این گُرۀ چند
یاقوی ظالمند و عاجز مظلوم
[...]
ایرج میرزا » اشعار دیگر » شمارهٔ ۴ - عاقبت ضعیفی
قصه شنیدم که بوالعلا به همه عمر
لحم نخورد و ذوات لحم نیازرد
در مرض موت با اجازه دستور
خادم او جوجه با به محضر او برد
خواجه چو آن طیر کشته دید برابر
[...]