گنجور

 
ایرج میرزا

اندر خبر بُوَد که نبی شاهِ حق پرست

چون سویِ عرش در شبِ معراج رخت بست

بر مسندِ دَنی فَتدَلّی نِهاد پای

دستی ز غیب آمد و بر پشتِ او نشست

چون دستِ حق بُد و اثرِ لطف ِ دوست بود

از فرطِ شادمانی مدهوش گشت و مست

گویند پا نهاد به دوشِ نَبی علی

از طاقِ کعبه خواست چو اصنام را شِکست

جاه و جلال بینْ که یَدُالله پا نِهاد

آنجا که حقّ نِهاد به صد احترامْ دست