نیر تبریزی » آتشکدهٔ نیر (اشعار عاشورایی) » بخش ۳۶ - ذکر بردن اهلبیت رسالت از کوفه به جانب شام
شاه خاور چون علم بر بام زد
با جرس بانگ رحیل شام زد
بست بار ناقه آن جمع پریش
خصم خونخوار از پس و سرها ز پیش
قطب امکان ماه اوج احتشام
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۹
کس نزد پای بگویت که نه سر داد آنجا
روید از خاک مگر خنجر بیداد آنجا
زلفت ار گرد برانگیخت زشهری چه عجب
خاک یکسلسله دل آمده بر باد آنجا
بهوای گل رویت چمنی باز نماند
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹
همه را چشم عنایت زتو شیرین پسر است
من تعنت نکنم هرچه تو باری شکر است
دی برویم نظری کرد و دوایم فرمود
می ندانست که بیماری من از نظر است
گل بصد ناز شکفته است تو در خواب هنوز
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۳۷
صنما زخم دل از چاره اغیار گذشت
زلف بگشا که دگر کار دل از کار گذشت
ایصبا با مه ما گوی که بیمار غمت
بی تو بیزار شد از زندگی زار گذشت
در دلم بود که اظهار کنم حالت عشق
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۵۴
ترک چشمت چو کمین از پی نخجیر کند
شیوۀ هر نگهش کار دو صد تیر کند
دل سودازده را چاره ز زنجیر گذشت
تا دگر حلقۀ زلف تو چه تدبیر کند
پرده بردار که از شعشعۀ طلعت تو
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۶۹
نگار من چو بتاراج عقل و دین خیزد
غبار لشگرش از ترک تا بچین خیزد
ملفق است بهم نیش و انگبین چه عجب
خطی سیه گر از آنسکان انگبین خیزد
زهی خلف که دمادم ز آسمان و زمین
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۸۳
تا سر کار تو با خانۀ خمار افتاد
راز سر بستۀ ما بر سر بازار افتاد
بسر زلف تو آویخت دل ازچاه زنخ
کار زندانی عشقت بسر دار افتاد
دل ز سر حلقۀ زلفت نبرد راه بجای
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷
بپای دار کشد محتسب ز میکده مستم
خدا کند که نگردد رهاقرا به زدستم
ز چشم سرخوش ساقی رهین عهد الستم
که تا بحشر نبینند جز پیاله بدستم
برغم زاهد مسجد که زد بسنک سبویم
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰
طوقی ز خط بدور زنخدان کشیدهای
بر دور مهر و مه خط بطلان کشیدهای
داود را بحلقۀ خفتان نهفتۀ
یوسف بدور چاه بزندان کشیدهای
مانی بخضر در صفت ای سبزۀ عذار
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۳
سوزنده آتشی که شود پخته خام از او
جام می است خواجه بکن پر مشام از او
آسایشت هواست گر از صبح و شام دهر
خالی مدار بزم بهر صبح و شام از او
نام اربترک باده پرستی است می بیار
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۹
نکرد از لابه ای بیمهر اگر خوی تو تغییری
بسازم من بخویت هین بکش زارم بشمشیری
شب دوشین بگردن دیدمی از مشک زنجیری
پریشانم از اینخواب جنون ایزلف تعبیری
طبیبم بر سر بالین رسید اما بهنگامی
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۱
در خاطر منی و به دل تیغ میزنی
خوش میکنی به دوستی ای شوخ دشمنی
رویی چو سیم دیدم ریختم خیال خام
خوردم چو تیغ ناز تو دیدم که آهنی
باری چنان بزن که نگیرد به دامنت
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۳
بر آن سری که بگیری ز لعل او کامی
شراب نوش که در عین پختگی خامی
به راه بادیه شرط است سر قدم کردن
اگر به کعبهٔ گوش به بندی احرامی
نسیم صبح خدا را تو محرم رازی
[...]
نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۶۶
دم شاهی زنم از بندگی حضرت تو
حلقهای گر ز سر زفت تو در گوش کنم
دل ز همخوابگی حور برآساید اگر
با خیال تو شبی دست در آغوش کنم
چگونه سر بدر آرم ز حلقّ سر زلفت
[...]
نیر تبریزی » لآلی منظومه » بخش ۶
جامی که شاه تشنهلبان بود مست از او
هر کو چشید از آن ز غم خویش رست از او
عباس نامدار که کس دست از او نبرد
چون خورد از آن پیاله به خون شُست دست از او
افتاد نخل قامتش از پا نخورده آب
[...]
نیر تبریزی » لآلی منظومه » بخش ۱۶ - ایضا
برادر بیتو در چشمم جهان تنگست مینالم
فلک را بیسبب با من سر جنگست مینالم
به صید آشیان گم کرده مرغ بیپر و بالی
ز هرسو دامن قومی پر از سنگست مینالم
نه زنجیر جفا بر گردنم تنک است از آن گویم
[...]
نیر تبریزی » لآلی منظومه » بخش ۱۷ - ایضا
اگر صبح قیامت را شبی هست آن شب است امشب
طبیب از من ملول و جان ز حسرت بر لب است امشب
فلک از دور ناهنجار خود لختی عنان درکش
شکایتهای گوناگون مرا با کوکب است امشب
برادر جان یکی سر بر کن از خواب و تماشا کن
[...]