گنجور

 
نیر تبریزی

نکرد از لابه ای بیمهر اگر خوی تو تغییری

بسازم من بخویت هین بکش زارم بشمشیری

شب دوشین بگردن دیدمی از مشک زنجیری

پریشانم از اینخواب جنون ایزلف تعبیری

طبیبم بر سر بالین رسید اما بهنگامی

که تن درتاب و جان بر لب نه ایمانی نه تقریری

حکایتهای زلف او دراز و عمر شب کوته

نمیگویم متاب ای صبحدم یک لحظه تأخیری

کمانداری که دل خون میخورد از حسرت تیرش

زمن غافل گذشت ایطالع برگشته تدبیری

وفا بر وعدۀ قتلم نکردی یاد دار ایمه

که از کوی تو ما رفتیم و دردل حسرت تیری

نشد رامم رقیب ای آه خر من سوز امدادی

رمید از من حبیب ای نالۀ شبگیر تأثیری