گنجور

غبار همدانی » غزلیات » شمارهٔ ۳

 

ساقیا لبریز کن پیمانه را

یا بمن بنما ره میخانه را

کو کمند زلف آن زیبا نگار

تا به بند آرم دل دیوانه را

شمع از عشق تو میسوزد که سوخت

[...]

۵ بیت
غبار همدانی
 

غبار همدانی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱

 

گریزی نیست از کوی تو ای دوست

چسان برگردم از کوی تو ای دوست

مرا در حلقۀ زلف تو افکند

فریب چشم جادوی تو ای دوست

فشاندی زلف مشکین را و پُر شد

[...]

۵ بیت
غبار همدانی
 

غبار همدانی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳

 

از آتش دل آهم تا روی پوش برداشت

سیلاب اشک چشمم چون دیگ جوش برداشت

عیبش نمی توان کرد چون دردمند عشقی

از صبر عاجز آمد از دل خروش برداشت

باری که پشت گردون از هیبتش دوتا شد

[...]

۵ بیت
غبار همدانی
 

غبار همدانی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷

 

صبا از زلف مُشکین عُقده وا کرد

مرا سرگشته چون باد صبا کرد

بنازم طعنۀ بیگانگان را

که آخر با تو ما را آشنا کرد

کنون آن شاخ مرجان را توان یافت

[...]

۵ بیت
غبار همدانی
 

غبار همدانی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸

 

نسیم صبحگاهی چون شمیم زلف یارآرد

دل مجروح مارا مرهم ازمُشک تَتار آرد

نشیند بر کنار جوی دایم مردم چشمم

به امیدی که روزی سرو قدی در کنار آرد

دلا از خود مشو نومید اگر اشک روان داری

[...]

۵ بیت
غبار همدانی
 

غبار همدانی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶

 

بر مشامم بوی جانان می‌رسد

بر لبم جان پای‌کوبان می‌رسد

نامده بیرون بشیر از شهر مصر

بوی پیراهن به کنعان می‌رسد

بر مشامم همره پیک صبا

[...]

۵ بیت
غبار همدانی
 

غبار همدانی » غزلیات » شمارهٔ ۲۷

 

دلی که در خم زلف بتی اسیر نباشد

عجب مدار که بر ملک تن امیر نباشد

چنان گسسته ام از ما سوا علاقۀ الفت

که غیر زلف توام هیچ دستگیر نباشد

مرا مگوی چرا پند عاقلان نپذیری

[...]

۵ بیت
غبار همدانی
 

غبار همدانی » غزلیات » شمارهٔ ۳۷

 

از کف ما عشق دامان شکیبایی کشید

دیدی ای دل کار ما آخر به رسوایی کشید

از مسلمانی چلیپا زلف ترسا بچه ای

آخرم در حلقۀ زنّار ترسایی کشید

گاه گاهم رخ نماید آن پری پیکر به خواب

[...]

۵ بیت
غبار همدانی
 

غبار همدانی » غزلیات » شمارهٔ ۴۹

 

فکندم رخت در میخانۀ عشق

کشیدم دُردی از پیمانۀ عشق

به بحر اشک خونین غوطه خوردم

ربودم گوهر یکدانۀ عشق

مخوان زاهد به فردوسم که الحق

[...]

۵ بیت
غبار همدانی
 

غبار همدانی » غزلیات » شمارهٔ ۵۳

 

ای غمت سرمایۀ سودای دل

شد زیان و سود تو یغمای دل

شمعی از رخسار خویش افروختی

سوختی پروانه سان پرهای دل

گرچه با دلدار دل را فرق نیست

[...]

۵ بیت
غبار همدانی
 

غبار همدانی » غزلیات » شمارهٔ ۵۶

 

نه چنان ز عشق بیمار وز هجر مستمندم

که توان قیاس کردن که چقدر دردمندم

خردم کند ملامت که مرو بکوی خوبان

چکنم؟ نمیتوانم که جنون کشد کمندم

دگر از عمارت دل به جهان مرا چه حاصل

[...]

۵ بیت
غبار همدانی
 

غبار همدانی » غزلیات » شمارهٔ ۵۷

 

ز جورت بس که شبها ناله چون مرغ سحر کردم

ز بیداد تو مرغان سحر را با خبر کردم

به راه عشق هرکس اوفتاد از پا به سر پوید

خلاف من کز اول گام ترک پا و سر کردم

اگر عشاق را خون جگر اشک روان گردد

[...]

۵ بیت
غبار همدانی
 

غبار همدانی » غزلیات » شمارهٔ ۶۱

 

بجز رویت نخواهم رو به روی دیگری آرم

بجز گوش تو با گوشی سخن گفتن نمی آرم

منت ای ماه دوهفته چو مام بچه گم کرده

همی از خویش و بیگانه ز هر سویی طلبکارم

ز خود خالی شدم چون نِی ز تو پر شد رگ و هم پی

[...]

۵ بیت
غبار همدانی
 

غبار همدانی » غزلیات » شمارهٔ ۶۹

 

ما از دل و دین در ره دلدار گذشتیم

از هر دو جهان در طلب یار گذشتیم

گاهی به ره صومعه سرمست دویدیم

گاهی ز در میکده هشیار گذشتیم

هرچند در این دایره چون نقطه مقیمیم

[...]

۵ بیت
غبار همدانی
 

غبار همدانی » غزلیات » شمارهٔ ۸۵

 

ای خوش آن دردی که درمانش توئی

خرّم آن راهی که پایانش توئی

گر به سر پویم ره مقصود را

غم ندارم زانکه پایانش توئی

کی هوای بوستانش در سر است

[...]

۵ بیت
غبار همدانی
 

غبار همدانی » غزلیات » شمارهٔ ۹۶

 

به شهرعشق نه روز و نه هفته است و نه سالی

چو درگذشت زمان نیست غیر خواب و خیالی

بیار ساقی می ای که پیر باده فروشش

نهفته در خم یا شیشه یا سبو دو سه سالی

مگر به همت پیر مغان لطف تو بتوان

[...]

۵ بیت
غبار همدانی