صامت بروجردی » کتاب القطعات و النصایح » شمارهٔ ۱ - کتاب القطعات و النصایح
شنیدم شد ز مغروری و مستی
ز بر دستی دچار زیردستی
نکرد اندیشه از دهر دو رنگی
بزد بر فرق آن بیچاره سنگی
روان گردید خون از جای سنگش
[...]
صامت بروجردی » کتاب القطعات و النصایح » شمارهٔ ۲ - حمایت در فریب دنیا
یکی بیچارهای محنت رسیده
به دوران کور و محروم از دو دیده
نهان در پرده عصمت زنی داشت
چو شیطان بلکه دزد رهزنی داشت
به افسون و حیل دایم شب و روز
[...]
صامت بروجردی » کتاب القطعات و النصایح » شمارهٔ ۳ - نصیحت سقراط سلطان را
یکی از شهریاران زمانه
که اکنون نیست از نام نشانه
سوی سقراط دانا راه سر کرد
به خوابش دید چون بر وی گذر کرد
بدان دانا حکیم، آن فتنهانگیز
[...]
صامت بروجردی » کتاب القطعات و النصایح » شمارهٔ ۴ - در بیوفایی زن و فرزند
شنیدهستم که شاپور ذوالاکناف
خصومت داشت با شاهی ز اسلاف
به شه گردید از شاپور در جنگ
ز بس جنگ خصومت عرصه شد تنگ
ز میدان جدال آمد فراری
[...]
صامت بروجردی » کتاب القطعات و النصایح » شمارهٔ ۵ - در نفرت مجالست غنی با فقیر
یکی در خدمت ختم النبیین(ص)
نشسته بود با صد عز و تمکین
به دوران در شمار اغنیا بود
بسی از دست کار خود رضا بود
درآمد جامه چرکینی هم از در
[...]
صامت بروجردی » کتاب القطعات و النصایح » شمارهٔ ۶ - در زهد حضرت عیسی
یکی روز از سر عبرت به عالم
گذشتی حضرت عیسیبن مریم
پرستو کی بدید اندر زمانه
که بهر خویش سازد آشیانه
لب معجز نما چون غنچه بشگفت
[...]
صامت بروجردی » کتاب القطعات و النصایح » شمارهٔ ۷ - سخن گفتن خانه با صاحبخانه
یکی روز از سر عیش و فراخی
نشیمن بود جمعی را به کاخی
در درج سخن را باز کردند
ز عیب آن بنا آغاز کردند
یکی میگفت از بنیاد زشتش
[...]
صامت بروجردی » کتاب القطعات و النصایح » شمارهٔ ۸ - اخبار خیرالبشر(ص) از روز محشر
چنین فرمود آن شاهنشه دین
شفیعالمذنبین ختمالنبیین
که چون گردد صباح روز محشر
به پا میزان عدل حی داور
بیاید بندهای از جرم در بند
[...]
صامت بروجردی » کتاب القطعات و النصایح » شمارهٔ ۹ - صحبت غنی در وقت فوت با ملک الموت
مالداری بود در عهد قدیم
داشت افزون مال و ملک و زر و سیم
با همه دارایی آن مرد غنی
بُد بخیل و پست و بیخیر و دنی
ساخت در شکل غریبی در به در
[...]
صامت بروجردی » کتاب القطعات و النصایح » شمارهٔ ۱۰ - حکایت ابراهیم ادهم با درویش
داشت ابراهیم ادهم چون مکان
بر سریر شهریاری در جهان
روزی اندر پیشگاه عدل و داد
داشت جا بر روی اورنگِ وِداد
خیل خاصان از برای بار عام
[...]
صامت بروجردی » کتاب القطعات و النصایح » شمارهٔ ۱۱ - حکایت شخص مسافر
بود مسافر یکی اندر به راه
توشه کم و راه فزون بیپناه
سی حُضر داشت شتاب از سفر
ایمن و وارسته ز خفو و خطر
نه نگهش جانب طی طریق
[...]
صامت بروجردی » کتاب القطعات و النصایح » شمارهٔ ۱۲ - حکایت عابد با کور
عابدی صومعه هفتاد سال
داشت در شغل عبادت اشتغال
نام وی مشهور خاص و عام بود
مستجاب الدعوه ایام بود
شد شبی در خانقاه وی زنی
[...]
صامت بروجردی » کتاب القطعات و النصایح » شمارهٔ ۱۳ - وفات اسکندر
شنیدستم که اسکندر چه شد وقت
که از دنیا سوی عقبی کشید رخت
وصیت کرد با یاران همزاد
که چون شد جانم از قید غم آزاد
ز تاج و تخت جویم چون کناره
[...]