گنجور

خواجه عبدالله انصاری » سخنان پیر طریقت » بخش ۲

 

چشمی دارم همه پراز صورت دوست

با دیده مرا خوشست تا دوست در اوست

از دیده و دوست فرق کردن نه نکوست

یا اوست بجای دیده یا دیده خود اوست

خواجه عبدالله انصاری
 

خواجه عبدالله انصاری » سخنان پیر طریقت » بخش ۳

 

جز خدمت روی تو ندارم هوسی

من بی تو نخواهم که برآرم نفسی

خواجه عبدالله انصاری
 

خواجه عبدالله انصاری » سخنان پیر طریقت » بخش ۵

 

گفتم چو دلم با تو قرین خواهد بود

مستوجب شکر و آفرین خواهد بود

بالله که گمان نبردم ای جان جهان

کامید مرا نتیجه این خواهد بود

خواجه عبدالله انصاری
 

خواجه عبدالله انصاری » سخنان پیر طریقت » بخش ۷

 

دیدیم نهان گیتی و اصل جهان

از علت و عار برگذشتیم آسان

آن نور سینه زلانقط برتر دان

زان نیز گذشتیم نه این ماند و نه آن

خواجه عبدالله انصاری
 

خواجه عبدالله انصاری » سخنان پیر طریقت » بخش ۱۲

 

در بر آنرا که چون تو یاری باشد

گر ناله کند سیاه کاری باشد

در کوی امید منزلی دارم خوش

در قصه عشق مشکلی دارم خوش

تفصیل دلم چه پرسی ای جان جهان

[...]

خواجه عبدالله انصاری
 

خواجه عبدالله انصاری » سخنان پیر طریقت » بخش ۱۴

 

نیست عشق لایزالی را در آندل هیچ کار

کو هنوز اندر صفات خویش ماندست استوار

هیچکس را نامده از دوستان در راه عشق

بی زوال ملک صورت ملک معنی در کنار

خواجه عبدالله انصاری
 

خواجه عبدالله انصاری » سخنان پیر طریقت » بخش ۱۴

 

اندر دل من بدین عیانی که توئی

وزدیده من بیدن نهانی که توئی

وصاف، تو را وصف نداند کردن

تو خود بصفات خود چنانی که توئی!

خواجه عبدالله انصاری
 

خواجه عبدالله انصاری » سخنان پیر طریقت » بخش ۱۴

 

دو صد عالم که روحانیست از فرفضال او

دوصد گیتی که نورانیست از نور جمال او

خواجه عبدالله انصاری
 

خواجه عبدالله انصاری » سخنان پیر طریقت » بخش ۱۴

 

آن ذات کمالی که ز تو کاسته نیست

جز از کف تو فیض کرم خاسته نیست

خواجه عبدالله انصاری
 

خواجه عبدالله انصاری » سخنان پیر طریقت » بخش ۱۶

 

معبود خودی وعابد خویشتنی

زیرا که برای خود کنی هر چه کنی

خواجه عبدالله انصاری
 

خواجه عبدالله انصاری » سخنان پیر طریقت » بخش ۱۶

 

یکبار به کوی ما گذر باید کرد

در صنع لطیف ما نظر باید کرد

گر گل خواهی بجان خطر باید کرد

دل را ز وصال ما خبر باید کرد

خواجه عبدالله انصاری
 

خواجه عبدالله انصاری » سخنان پیر طریقت » بخش ۱۶

 

ترا باشد هم از من روشنائی

بسی گردی و پس هم با من آئی

خواجه عبدالله انصاری
 

خواجه عبدالله انصاری » سخنان پیر طریقت » بخش ۱۶

 

تا که از دون همتی ما منزل اندر جان کنیم

رخت بربندیم از جان قصد آن جانان کنیم

خواجه عبدالله انصاری
 

خواجه عبدالله انصاری » سخنان پیر طریقت » بخش ۱۶

 

ز آنجا که جمال حسن آن دلبر ماست

ما در خور او نه ایم و او در خور ماست

خواجه عبدالله انصاری
 

خواجه عبدالله انصاری » سخنان پیر طریقت » بخش ۱۷

 

من که باشم که بتن رخت وفای تو کشم

دیده حمال کنم بار جفای تو کشم

بوی جان آیدم از لب که حدیث تو کنم

شاخ عز رویدم از دل که بلای تو کشم

خواجه عبدالله انصاری
 

خواجه عبدالله انصاری » سخنان پیر طریقت » بخش ۱۸

 

بربندم چشم خویش و نگشایم نیز

تا روز زیارت تو ای یار عزیز

خواجه عبدالله انصاری
 

خواجه عبدالله انصاری » سخنان پیر طریقت » بخش ۱۹

 

در عشق تو داد من ستم های تو باد

جانی دارم فدای غم های تو باد

خواجه عبدالله انصاری
 

خواجه عبدالله انصاری » سخنان پیر طریقت » بخش ۲۱

 

عالمی در وادی عشق تو سرگردان شدند

تا که یابد بر در کعبه قبولت بر و بار

خواجه عبدالله انصاری
 

خواجه عبدالله انصاری » سخنان پیر طریقت » بخش ۲۱

 

کز نباشد قبله عالم مرا

قبله من کوی معشوقست و بس

خواجه عبدالله انصاری
 

خواجه عبدالله انصاری » سخنان پیر طریقت » بخش ۲۱

 

لبیک عاشقان به از احرام حاجیان

کانیست سوی کعبه و آنست سوی دوست

کعبه کجا برم چه برم راه بادیه

کعبه است کوی دلبر و قبله است روی دوست

خواجه عبدالله انصاری
 
 
۱
۲
۳
۵