پیر طریقت گوید: من چه دانستم که بر کشته دوستی قصاص است چون نیک نگریستم تو را این معامله با خواص است من چه دانستم که دوستی قیامت محض است و از کشته دوستی دیت خواستن فرض است شگفتا این چه کار است آن چه کار قومی را بسوخت قومی را بکشت نه یک سوخته پشیمان شد و نه یک کشته برگشت و بزبان حال همیگویند:
در عشق تو داد من ستم های تو باد
جانی دارم فدای غم های تو باد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.