گنجور

 
خواجه عبدالله انصاری

پیر طریقت گوید: آن سر سر حق است و این مردمان صاحب اسرار در پیش کعبه ظاهر بادیه مردم خواراست و در پیش کعبه باطن بادیه اندوه و تیمار

عالمی در وادی عشق تو سرگردان شدند

تا که یابد بر در کعبه قبولت بر و بار

آن کعبه قبله معاملت است و این کعبه قبله مشاهدت و آن موجب مکاشفت واین مقتضی معانیت آن درگاه عزت و عظمت و این بارگاه لطف و مرحمت

کز نباشد قبله عالم مرا

قبله من کوی معشوقست و بس

در زیارت آن کعبه ازار و رداء معلوم است و در زیارت این کعبه ازار تفرید و رداء تجرید است احرام آن لبیک زبان است و احرام این بیزاری از هر دو جهان است

لبیک عاشقان به از احرام حاجیان

کانیست سوی کعبه و آنست سوی دوست

کعبه کجا برم چه برم راه بادیه

کعبه است کوی دلبر و قبله است روی دوست

بر شاخ طرب هزار دستان توایم

دلبسته بدان نغمه دوستان توایم

از دست مده که زیر دستان توایم

بگذار گناه ما که مستان توایم

دل زان خواهم که بر تو نگزیند کس

جان زان که نه زو بی غم عشق تو نفس

تن زان که به جز مهر تواش نیست هوس

چشم از پی آنکه خود تو را بیند و بس