ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۴
خدایگانا شاگرد رای توست قضا
ادب نباشد اگر بگذرد ز حکم ادیب
ز چوب منبر خشک از نشاط گل بدمد
نسیم نام تو چون بگذرد به لفظ خطیب
نه قطره ماند به دریا نه ذره ماند به دشت
[...]
ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۲۲
بزرگوارا دانم که بر خلاف قدر
حقیقت است که جز کردگار قادر نیست
به حکم آنک بد و نیک هر چ پیش آید
مقدّرست به هر حال اگر چ ظاهر نیست
به سعی می نشود هیچ گونه روزی بیش
[...]
ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۲۴
خدایگانا آنی که طاق ایوانت
ز راه قدر و محل باستاره باشد جفت
نماند خصم تو را هیچ مهره در گردون
که دست قهر تو آن را به نوک نیزه نسفت
ز حال و قصّه من بنده آگهی دانم
[...]
ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۲۶
ای شبت پر قدرتر از روز عید
روز عیدت فرخ و فرخنده باد
وی زمین درگهت چون آسمان
آسمانت زیر پی افکنده باد
سرورا شاها خداوندا لبت
[...]
ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۴۰
ای خداوندی که خاک درگهت را ز اعتقاد
خستگان تیر محنت نوشدارو کردهاند
تا عروس ملک در پیوند شاهیت آمده است
در جهان پیوند ظلم و فتنه یک سو کردهاند
نه فلک بر خوان اِنعامت به پنج انگشت آز
[...]
ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۵۷
ای طلعت تو دیده جان را به جای نور
وی در صمیم دلها مهر تو جای گیر
دیدار تو چو غره اقبال جان فزای
گفتار تو چو وعده معشوق دلپذیر
لطف علاج توست که در موسم بهار
[...]
ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۶۰
پناه ملت و داعی خلق نصرة دین
تویی که هست ضمیر تو با قضا همراز
کرم،حقیقی و ذاتی تو راست در عالم
هرآنچه هست دگر استعارت است و مجاز
اگر به عنف زنی بانگ ناگهان بر کوه
[...]
ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۶۱
شاها به قدر همت و رای رفیع خویش
از سقف چرخ و ساحت عرش آستانه ساز
وین عندلیب را ز پی مدح گستری
بر شاخسار سایه خویش آشیانه ساز
ساز و نوای جاه تو را این نوای من
[...]
ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۸۹
ای گسسته قلاده پروین
زهره از بهر عقد بازوی تو
به نعیم وجود پر کرده
هفت کشور شکم به پهلوی تو
نیست در نه خزانه افلاک
[...]
ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۹۷
خدایگان اکابر بهاء دولت دین
تو را رسد به جهان سروری و سر داری
من از هوای تو خو باز چون توانم کرد؟
که با حیات من آمیخته ست پنداری
کلاه گوشه حکم تو از طریق نفاذ
[...]
ظهیر فاریابی » غزلیات » شمارهٔ ۳
ز من چندان که میخواهی وفا هست
از این معنی بگو یک جو تو را هست؟
چه گویم وای دل گویی که جان کن
کنون هم از تو پرسم این وفا هست؟
سلامم را جوابی نیست از تو
[...]