گنجور

 
ظهیر فاریابی

ز من چندان که می‌خواهی وفا هست

از این معنی بگو یک جو تو را هست؟

چه گویم وای دل گویی که جان کن

کنون هم از تو پرسم این وفا هست؟

سلامم را جوابی نیست از تو

بگو در هیچ مذهب این روا هست؟

به غم گفتی برو خون کن دلش را

ز غم واپرس تا خود دل به جا هست؟

چو گویم وصل، گویی وقت آن نیست

به غم قانع شدم اینت رضا هست؟

گر از غم بر درت جان داد سهل‌ست

چو من در شهر عشقت صد گدا هست؟