گنجور

 
۱
۲
۳
۹
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۷

 

چو عکس لعل تو بر دیده بگذرد ما را

خیال خال تو در حالت آورد ما را

کرامت می لعلت به معجزات خیال

نکرده چاشنیی هوش می برد ما را

مگر به صیقل جام وصال ساقی عهد

[...]

۷ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸

 

چو به ترک تاز بردی دل مستمند ما را

به کمینه بندهٔ خود به از این نگر خدا را

اگر از سر عنایت به چو من نیاز مندی

نظری کنی به رحمت چه زیان کند شما را

وگرت به خواب بینم نکنم دگر شکایت

[...]

۷ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۰

 

گر هیچ دلی داری دریاب دل مارا

حال دل این بی دل مَپسند چنین یارا

جان نیست چنین کاسد کردیم بسی سودا

هم نیز رهی باید بیرون شوِ سودا را

گر عاشق بی چاره از جور نمی نالد

[...]

۷ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳

 

چیست کز من یاد نآید هیچش آن محبوب را

خود وفا گویی نمی باید که باشد خوب را

گربه صبر آشفته کاران را غرض حاصل بود

بیش از این ممکن نباشد احتمال ایوب را

طالب وصلم ولیکن عمر ضایع می کنم

[...]

۷ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۵

 

عیبم مکن که دوست ندارم رقیب را

کز دست او به خواب نبینم حبیب را

گر من شکایتی کنم از غصه رقیب

از باغبان رسد گله ای عندلیب را

ای من غریب شهر تو دانی نه لایق است

[...]

۷ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۸

 

دیر شد تا دوست می دارم ترا

آخر ای بخت از درم روزی درآ

من به تو چون تشنه مستعجل به آب

تو چرا از من چنین سیری چرا

گر خطایی در وجود آمد ز من

[...]

۷ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۹

 

گر تو نگویی به من من به که دانم ترا

در نظر دیده ای دیده از آنم ترا

من به خود الا چو خود هیچ نبینم دگر

حیف بود گر زخود باز ندانم ترا

هستی من نیستی جز به وجود تو نیست

[...]

۷ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۲

 

از دست بدادم دل شوریده خود را

بر هم زدم احوال بشولیده خود را

گر دوست به پرسیدن من رنجه کند پای

در هر قدمی پیش کشم دیده خود را

ای دوست میازار دلم را و مینداز

[...]

۷ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۶

 

ای پیک مشتاقان بگو این بی دل مشتاق را

تا در چمن چون یافتی آن سرو سیمین ساق را

گر بر گلستان بگذری آنجا که دانی با منش

اکنون به بستان بیشتر خاطر کند عشاق را

گر باز بینیش ای صبا گو تا تو ما را دیده ای

[...]

۷ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۴۸

 

ساقیَکِ ظریف من جامکِ آبگینه را

بیش ترَک بده بیا بندگکِ کمینه را

زحمتک است هین که شد دردکِ سر ز حد برون

کاسَگکی بده کزو راحتک است سینه را

نازکک و خوشک بیا خوابک شب ز سر بنه

[...]

۷ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۴۹

 

نظر از جانب ما کن زکات زندگانی را

دلی ده باز ما را صدقة جان و جوانی را

به بوسی از سرم کردن توانی دفع صفرا را

به بویی از دلم بردن توانی ناتوانی را

چه بادش گر به دلداری دمی با بی دلی داری

[...]

۷ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۵۴

 

ما برفتیم و تو دانی و دل غم خور ما

بخت بد تا به کجا می برد آبشخور ما

از نثار مژه چون گوش تو در دُر گیرم

قدم هر که سلامی ز تو آرد برِ ما

به وداع آمده ام هان به دعا دست برآر

[...]

۷ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۶۶

 

غذا چون کنم دردی از آفتاب

موافق تر الحق می از آفتاب

بیا ساقیا ساغری ده به من

که عکسش بریزد خوی از آفتاب

سر خشک مغز پر آشوب من

[...]

۷ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۲

 

مرا چو وصل تو تشریف بار داد امشب

بیار باده و گوهر هرچه باد امشب

کمند زلف تو وجام باده هر دو به کف

رقیب را چه بماند به دست ، باد امشب

مگر زمانه ببخشود بر من مسکین

[...]

۷ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۴

 

چو عشق پرده بر افکند و عقل شد محبوب

چه باک که از آن به دیوانگی شدم منسوب

به عشق پرتو خورشید عشق می جویم

وگرنه عقل چه بیند به دیده ی معیوب

قدم چو باز نگیرم همه به دست آرم

[...]

۷ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۷

 

بیمار عشق را چه مداوا کند طبیب

تعلیم عاقلانه مده گو مرا ادیب

ما توبه در مقابل عصیان نیاوریم

تمکین عاقلان ز مجانین بود عجیب

زنّار اگر ببندم و ساکن شوم به دیر

[...]

۷ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۸

 

به وعده مده بیش از اینم فریب

که نازک دلان را نباشد شکیب

تو را هر چه می بینم از خوی تو

نمی بینم الّا ستیز و عتیب

جفا بر اسیران بی دل کنند

[...]

۷ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۹

 

ای شب هجران تو روز حسیب

زهره ی شیران بچکد زین نهیب

جمله تویی از خودی ام وارهان

در ره من نیست به جز من حجیب

با تو نخواهم به اضافت حضور

[...]

۷ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰

 

یاد باد آن شب که خوش کردم شبت

گر چه ناخوش کرده بد آن شب تبت

کاسه ی تب خال بر می داشتم

نفیِ تهمت را به دندان از لبت

غایبی از چشم و در گوشم بماند

[...]

۷ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱

 

دوش برقع ز روی باز انداخت

گفت باید مرا به من بشناخت

در خودی خودت بباید سوخت

با مراد منت بباید ساخت

تا درو جان جان نزول کند

[...]

۷ بیت
حکیم نزاری
 
 
۱
۲
۳
۹
 
تعداد کل نتایج: ۱۷۷