ای پیک مشتاقان بگو این بی دل مشتاق را
تا در چمن چون یافتی آن سرو سیمین ساق را
گر بر گلستان بگذری آنجا که دانی با منش
اکنون به بستان بیشتر خاطر کند عشاق را
گر باز بینیش ای صبا گو تا تو ما را دیده ای
کردیم از سودای تو از سر قدم آفاق را
با خویشتن همراه کن یک آه من تا پیش او
بر احتراق سینه ام شاهد بود مصداق را
دنیا و دین بر هم زدم تا نشکند پیمان من
ترسم که بدعهدی کند بر هم زند میثاق را
هرلحظه آتش می زند برق سخن بر دفترم
با آن که از درد دلم دل پاره شد اوراق را
آری نزاری برمکن خاطر به دوری از وفا
باشد که هم روزی ز ما یاد آرد استحقاق را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زلف و رخت چون روز و شب زان زلفکان بلعجب
افگنده در شور و شغب جان و دل عشاق را
بادا بر املاق آفرین کاید چو تو زان حور عین
فخرست بر ما چین و چین از بهر تو املاق را
در سحر همچون ساحری سنگین دل و سیمینبری
[...]
ای ماه قیچاقی شب است از سر بِنِهْ بَغطاق را
بگشای بند یِلمه و در بند کن قبچاق را
در جان خانان ختا کافر نمیکرد این جفا
ای بس که در عهد تو ما یاد آوریم آن جاق را
شد کویت ای شمع چگل اردوی جان کرباس دل
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.