شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۳ - غم آزادی
تا به دام غمش آورد خداداد مرا
هر چه میخواستم از بخت، خدا داد مرا
رفع مخموری از آن چشم سیه دارد چشم
چشم دارم که خرابی کند آباد مرا
نتوانم ز خداداد بگیرم دادم
[...]
شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴ - پریزاد
تا مرا عشق تو، ای خسرو خوبان به سر است
پند هفتاد و دو ملت به برم بیاثر است
نه من اندر طلبت بر در دیر و حرمم
هر که جویای جمال تو بود، دربدر است
مینماید که تو از خیل پریزادانی
[...]
شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۲۳ - دام و دانه
دلی که در خم زلف تو شانه میطلبد
چو طایری است که شب، آشیانه میطلبد
ز شوق خال تو، دل میتپد در آن خم زلف
حریص بین، که به دام است و، دانه میطلبد
دلم به خانه خرابی خویش میگرید
[...]
شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶ - سفر با او
بی شاهد و شمع و شکر و می، چه توان کرد؟
بی بربط و طنبور و دفّ و نی، چه توان کرد؟
سر کرد قدم در طلب او به ره عشق
این مرحله را گر نکنم طی، چه توان کرد؟
بردار یکی توشه که هنگام عزیمت
[...]
شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۳۰ - غوغای محشر
نه تنها بندهٔ بالای موزونت صنوبر شد
علم شد، سردوبان شد، نیشکر شد، نخل نوبر شد
نه تنها گل ز نرمی شرمگین شد پیش اندامت
کتان شد، پرنیان شد، حلّه شد، دیبای اخضر شد
نه تنها شور بر پا شد که دوش از بزم ما رفتی
[...]
شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۳۱ - چشمه، دریا، قطره
حلقه حلقهٔ زلفش، تا ز باد لرزان شد
باد شد عبیر افشان، نرخ مشک ارزان شد
هم ز گردش چشمش حال ما دگرگون شد
هم ز حلقهٔ زلفش، جمع ما پریشان شد
مشکل مرا ای دل بود نقطهای موهوم
[...]
شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۳۸ - تلخ و شیرین
گر ز درم آن مه دو هفته درآید
بخت جوان، وقت پیریم به سر آید
گر بر غلمان برند صفحهٔ رویش
حور بهشتی چو دیو در نظر آید
پای اگر مینهی، به دیدهٔ من نه
[...]
شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۴۱ - نقش تو
آنکه رخسار تو با زلف گرهگیر کشید
فکرها کرد که باید به چه تدبیر کشید
مدّتی چند بپیچید بخود آخر کار
ماه را از فلک آورد بزنجیر کشید
خامه میخواست که مژگان ترا بردارد
[...]
شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۴۴ - صید غرقه در خون
شوم من گرچه صید غرقه در خون گشتهٔ ترکش
ندانم ترک او، هر کس که بتواند کند ترکش
کشیدی ناز چشمش ای دل آخر ریخت خونت را
بگفتم بارها من با تو، ناز مست کمتر کش
به جایی پا نهاده ست او که خورشید جهان آرا
[...]
شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۵۱ - حلقۀ زلف
تا در آن حلقهٔ زلف تو گرفتار شدم
سوختم تا که من از عشق خبردار شدم
من چه کردم که چنین از نظرت افتادم
چارهای کن که به لُطف تو گنهکار شدم
خواب دیدم که سر زلف تو در دستم بود
[...]
شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۵۵ - شاطر عشق
من اگر رندم و قلّاشم، اگر درویشم
هر چه ام، عاشق رخسار تو کافر کیشم
دست کوتاه از آن زلف درازت نکشم
گر زند عقرب جرّاره، هزاران نیشم
خواهمت تا که شبی تنگ در آغوش کشم
[...]
شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۶۷ - تمنّا
زلفت از سنبل تر سر زده بر طرف چمن
کاکلت بسته صف از ملک حبش لشکر چین
در ختا و ختن ای خسرو خوبان جهان
چون تو شوخی نبود در همهٔ چین و ماچین
لب من با لب تو نرد به بوسی میباخت
[...]
شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۶۸ - نکته به نکته، مو به مو
فصل بهار شد، بیا تا به خُم آوریم رو،
کز سر شط خُم کِشیم آب طَرَب سبو سبو
گریه نمیدهد امان تا به تو من بیان کنم
قصهٔ جور زلف تو، نکته به نکته مو به مو
دعوی حسن میکند، چهرهٔ گل به گلستان
[...]