گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸۷

 

گر آخر آمد عشق تو گردد ز اول‌ها فزون

بنوشت توقیعت خدا کاخرون السابقون

زرین شده طغرای او ز انا فتحناهای او

سر کرده صورت‌های او از بحر جان آبگون

آدم دگربار آمده بر تخت دین تکیه زده

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸۸

 

تا کی گریزی از اجل در ارغوان و ارغنون

نک کش کشانت می برند انا الیه راجعون

تا کی زنی بر خانه‌ها تو قفل با دندانه‌ها

تا چند چینی دانه‌ها، دام اجل کردت زبون

شد اسب و زین نقره گین، بر مرکب چوبین نشین

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵۴

 

چه دانی تو خراباتی که هست از شش جهت بیرون

خرابات قدیم است آن و تو نو آمده اکنون

نباشد مرغ خودبین را به باغ بیخودان پروا

نشد مجنون آن لیلی به جز لیلی صد مجنون

هزاران مجلس است آن سو و این مجلس از آن سوتر

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵۵

 

چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون

دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون

چه دانستم که سیلابی مرا ناگاه برباید

چو کشتی‌ام دراندازد میان قُلْزُم پرخون

زند موجی بر آن کشتی که تخته‌تخته بشکافد

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۷۸

 

من گوش کشان گشتم از لیلی و از مجنون

آن می کشدم زان سو وین می کشدم زین سون

یک گوش به دست این یک گوش به دست آن

این می کشدم بالا وان می کشدم هامون

از دست کشاکش من وز چرخ پرآتش من

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳۱

 

عقل از کف عشق خورد افیون

هش دار جنون عقل اکنون

عشق مجنون و عقل عاقل

امروز شدند هر دو مجنون

جیحون که به عشق بحر می رفت

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴۸

 

بانگ آید هر زمانی زین رواق آبگون

آیت انا بنیناها و انا موسعون

کی شنود این بانگ را بی‌گوش ظاهر دم به دم

تایبون العابدون الحامدون السایحون

نردبان حاصل کنید از ذی المعارج برروید

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۶۷

 

ای هوس عشق تو کرده جهان را زبون

خیرهٔ عشقت چو من، این فلکِ سرنگون

می‌در و می‌دوز تو، می‌بر و می‌سوز تو

خون کن و می‌شوی تو، خون دلم را به خون

چونک ز تو خاسته‌ست، هر کژ تو راست است

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۷۰

 

دل برد ز من دوش به صد عشق و فسون

بشکافت و بدید پر زخون بود درون

فرمود در آتشش نهادن حالی

یعنی که نپخته است از آنست پر خون

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۸۳

 

سرمست توام نه از می و نز افیون

مجنون شده‌ام ادب مجوی از مجنون

از جوشش من جوش کن صد جیحون

وز گردش من خیره بماند گردون

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۸۹

 

شوری دارم که برنتابد گردون

شوریکه به خواب درنبیند مجنون

این کمینه ایست از سینهٔ دوست

تا سینهٔ پاک دوست چون باشد چون

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۱۶

 

مردان تو در دایرهٔ کن فیکون

دل نقطهٔ وحدتست و از عرش فزون

گر در چیند نقطهٔ دردت ز درون

حالی شوی از دایرهٔ کون برون

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۶۲

 

دنب خری تو ای خر ملعون

نی کم گردی نی شوی افزون

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » دوم

 

آن دل که ترا دارد هست از دو جهان افزون

هم لیلی و هم مجنون باشند ازو مجنون

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۱ - حکایت بقال و طوطی و روغن ریختن طوطی در دکان

 

گر منافق خوانیش این نام دون

همچو کزدم می‌خلد در اندرون

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۱ - حکایت بقال و طوطی و روغن ریختن طوطی در دکان

 

حرف درویشان بدزدد مرد دون

تا بخواند بر سلیمی زان فسون

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۲ - هم در بیان مکر خرگوش

 

صورت از بی‌صورتی آمد برون

باز شد که انا الیه راجعون

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹۵ - مضرت تعظیم خلق و انگشت‌نمای شدن

 

آن اثر می‌مانَدَت در اندرون

در مدیح این حالتت هست آزمون

مولانا
 
 
۱
۲
۳
۹