ای هوس عشق تو کرده جهان را زبون
خیرهٔ عشقت چو من، این فلکِ سرنگون
میدر و میدوز تو، میبر و میسوز تو
خون کن و میشوی تو، خون دلم را به خون
چونک ز تو خاستهست، هر کژ تو راست است
لیک بتا راست گو، نیست مقام جنون؟
دوش خیال نگار، بعدِ بسی انتظار
آمد و من در خمار، یا رب چون بود چون
خواست که پر واکُند، روی به صحرا کند
باز مرا میفریفت از سخن پرفسون
گفتم: "والله که نی، هیچ مساز این بنا
گر عجمی "رفت، نیست" ور عربی "لایکون"
در دل شب آمدی، نیک عجب آمدی
چون برِ ما آمدی نیست رهایی کنون
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق عمیق و جنونآمیز است که شاعر به آن دچار شده است. او از درد و شوق عشق صحبت میکند و میگوید که عشقش باعث شده جهان به زبونی بیفتد. او به شدت تحت تأثیر زیبایی محبوبش قرار دارد و احساساتش را با تصاویری از می و مستی بیان میکند. در اثر انتظار برای دیدن محبوب، او عمیقاً به خمار و دلتنگی دچار شده است. شاعر همچنین به لحظهای اشاره میکند که محبوبش به او نزدیک میشود، اما در نهایت احساس رهایی نمیکند و اسیر عشقش میماند.
هوش مصنوعی: ای عشق تو باعث شده که دنیا به تسلط و ذلت بیفتد. مثل من، که به خاطر عشق تو دیوانه و حیران ماندهام، این آسمان و دنیا به نابودی نزدیک است.
هوش مصنوعی: شرابگیر و گناهکار تو، به من غم و درد میدهی، اما در عوض عشق و عشق ورزیدنت را به من میخشی. تو زندگی من را با احساسات و رنجهای عمیق پر میکنی.
هوش مصنوعی: آنچه از تو برمیخیزد، هر نادرستیاش درست به نظر میرسد، اما ای زیبا، حقیقت را بگو، آیا جنون جایی ندارد؟
هوش مصنوعی: شب گذشته، خیال محبوبم بعد از مدتهای طولانی آمد و من در حالی بودم که مست و غرق خیال بودم. ای کاش میدانستم این وضعیت چگونه است!
هوش مصنوعی: خواست که فرار کند و به دشت برود، ولی بار دیگر با حرفهای جادوییاش من را مشغول کرد.
هوش مصنوعی: گفتم: "به خدا قسم، نه، هیچ چیز این بنا را لمس نکن، اگر او عجم باشد، نمیماند و اگر عرب باشد، نمیتواند باشد."
هوش مصنوعی: در دل شب به ما آمدی و این موضوع بسیار شگفتانگیز است. اکنون که اینجا هستی، دیگر راهی برای رهایی وجود ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
آمد عید شریف فرخ و فرخنده باد
فیه کلوا و اشربوا یا ایها الصائمون
زود شود این شگفت از بر ما ناپدید
روزه شد و عید باز از پسش آمد کنون
آن شه با علم و حلم آن شه با عدل و داد
[...]
ای به رخت هر نفس مهر دل ما فزون
وجهک «شمس الضحی » نحن له عابدون
ابرو و قد خوشت صورت «نون والقلم »
نقش خط دلکشت معنی «ما یسطرون »
خامه ابداع را چون الف قامتت
[...]
طوطی کرده ببر جامه زنگارگون
ساخته منقار خویش رنگ بشنگرف و خون
گاهی گوید سخن چو مردمی ذوفنون
گاه سراید سرود چو مطربی پرفسون
صبح عیان گشت باز خلق بخواب اندرون
سر ز خمار شراب برده بجیب سکون
مرغ صراحی ز حلق در دل بط ریخت خون
از دل بط خون مرغ باید خوردن کنون
شد صبح وصل روشن یا ایهاالنائمون
قومو وقت الصباح یا معشرالمؤمنون
باده فراز آورید فانکم قادرون
عیان شد از جیب غیب ماکانو یوعدون
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.