مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱۶
دیر آمدهای سفر مکن زود
ای مایه هر مراد و هر سود
ای ز آتش عزم رفتن تو
از بینیها برآمده دود
هر عود تلف شود ز آتش
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵۷
وصف آن مخدوم میکن گرچه میرنجد حسود
کاین حسودی کم نخواهد گشت از چرخ کبود
گرچه خود نیکو نیاید وصف می از هوشیار
چون پی مست از خمار غمزه مستش چه سود
مست آن می گر نهای می دو پی دستار و دل
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹۰
واقف سرمد تا مدرسه عشق گشود
فرقیی مشکل چون عاشق و معشوق نبود
جز قیاس و دوران هست طرق لیک شدست
بر اولوالفقه و طبیب و متنجم مسدود
اندر این صورت و آن صورت بس فکرت تیز
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶۳
آتش پریر گفت نهانی به گوش دود
کز من نمیشکیبد و با من خوش است عود
قدر من او شناسد و شکر من او کند
کاندر فنای خویش بدیدست عود سود
سر تا به پای عود گره بود بند بند
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۷۳
خفته نمود دلبر گفتم ز باغ زود
شفتالوی بدزدم او خود نخفته بود
خندید و گفت روبه آخر به زیرکی
از دست شیر صید کجا سهل درربود
مر ابر را که دوشد و آن جا که دررسد
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸۷
روبهکی دنبه برد شیر مگر خفته بود
جان نبرد خود ز شیر روبه کور و کبود
قاصد ره داد شیر ور نه کی باور کند
این چه که روباه لنگ دنبه ز شیری ربود
گوید گرگی بخورد یوسف یعقوب را
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱۴
ز بانگ پست تو ای دل بلند گشت وجود
تو نفخ صوری یا خود قیامت موعود
شنودهام که بسی خلق جان بداد و بمرد
ز ذوق و لذت آواز و نغمه داوود
شها نوای تو برعکس بانگ داوودست
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۲۳
رسید ساقی جان ما خمار خوابآلود
گرفت ساغر زرین سر سبو بگشود
صلای بادهٔ جان و صلای رطل گران
که میدهد به خماران به گاه زودازود
زهی صباح مبارک زهی صبوح عزیز
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴۰
ربود عشق تو تسبیح و داد بیت و سرود
بسی بکردم لاحول و توبه دل نشنود
غزل سرا شدم از دست عشق و دست زنان
بسوخت عشق تو ناموس و شرم و هر چم بود
عفیف و زاهد و ثابت قدم بدم چون کوه
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴۱
ز بعد خاک شدن یا زیان بود یا سود
به نقد خاک شوم بنگرم چه خواهد بود
به نقد خاک شدن کار عاشقان باشد
که راه بند شکستن خدایشان بنمود
به امر موتوا من قبل ان تموتوا ما
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۵۰
سپاس آن عدمی را که هستِ ما بربود
ز عشقِ آن عدم آمد جهانِ جان به وجود
به هر کجا عدم آید وجود کم گردد
زهی عدم که چو آمد از او وجود فزود
به سالها بربودم من از عدم هستی
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۰۱
آه در آن شمع منور چه بود
کآتش زد در دل و دل را ربود
ای زده اندر دل من آتشی
سوختم ای دوست بیا زود زود
صورت دل صورت مخلوق نیست
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۰۴
دوش دل عربده گر با کی بود
مشت کی کردست دو چشمش کبود
آن دل پرخواره ز عشق شراب
هفت قدح از دگران برفزود
مست شد و بر سر کوی اوفتاد
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۰۸
یا من نعماه غیر معدود
و السعی لدیه غیر مردود
قد اکرمنا و قد دعانا
کی نعبده و نعم معبود
لا یطلب حمدنا لفخر
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱۳
اگر حریف منی پس بگو که دوش چه بود
میان این دل و آن یار می فروش چه بود
فدیت سیدنا انه یری و یجود
الی البقاء یبلغ من الفناء یذود
اگر به چشم بدیدی جمال ماهم دوش
[...]
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۳۰
اکنون که رخت جان جهانی بربود
در خانه نشستنت کجا دارد سود
آن روز که مه شدی نمیدانستی
کانگشت نمای عالمی خواهی بود
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۸۱
برقی که ز میغ آن جهان روی نمود
چون سوختهای نیست کرا دارد سود
از هر دو جهان سوختهای میبایست
کان برق که میجهد در او گیرد زود
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۹۷
دل دوش در این عشق حریف ما بود
شب تا به سحرگاه نخفت و ناسود
چون صبح دمید سوی تو آمد زود
با چهرهٔ زرد و دیدهٔ خونآلود
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۲۴
ز اول که مرا عشق نگارم بربود
همسایهٔ من ز نالهٔ من نغنود
اکنون کم شد ناله عشقم بفزود
آتش چو هوا گرفت کم گردد دود
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۴۳
شب رفت کجا رفت همانجای که بود
تا خانه رود باز یقین هر موجود
ای شب چو روی بدان مقام موعود
از من برسان که آن فلانی چون بود