رسید ساقی جان ما خمار خوابآلود
گرفت ساغر زرین سر سبو بگشود
صلای بادهٔ جان و صلای رطل گران
که میدهد به خماران به گاه زودازود
زهی صباح مبارک زهی صبوح عزیز
ز شاه جام شراب و ز ما رکوع و سجود
شراب صافی و سلطان ندیم و دولت یار
دگر نیارم گفتن که در میانه چه بود
هر آنک می نخورد بر سرش فروریزد
بگویدش که برو در جهان کور و کبود
در این جهان که در او مرده میخورد مرده
نخورد عاقل و ناسود و یک دمی نغنود
چو پاک داشت شکم را، رسید بادهٔ پاک
زهی شراب و زهی جام و بزم و گفت و شنود
شراب را تو نبینی و مست را بینی
نبینی آتش دل را و خانهها پردود
دل خسان چو بسوزد چه بوی بد آید
دل شهان چو بسوزد فزود عنبر و عود
نبشته بر رخ هر مست رو که جان بردی
نبشته بر لب ساغر که عاقبت محمود
نبشته بر دف مطرب که زُهره بندهٔ تو
نبشته بر کف ساقی که طالعت مسعود
بخند موسی عمران به کوری فرعون
بخور خلیلِ خدا نوش کوری نمرود
بلیس اگر ز شراب خدای مست بدی
ز صد گنه نشدی هیچ طاعتش مردود
خمش کنم که خمش بِه بهپیش هشیاران
که خلق خیره شدند و خیالشان افزود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به وصف حال شاعر در میخانه و لذت نوشیدن شراب میپردازد. ساقی با ساغر طلایی خود وارد میشود و بادهای خوشگل و گرانبها میریزد. شاعر از اهمیت نوشیدن شراب در زندگی و خوشیهای آن سخن میگوید و بر این باور است که در این دنیا، عاقل باید از شراب بهرهمند شود و در شادیها شرکت کند. او به تضاد بین مستی و عقل اشاره میکند و از تأثیرات شراب بر دل و جان انسانها صحبت میکند. همچنین نسبت به وضعیت کنونی افراد خیره و غافل نقد میکند و به ستمگران گذشته، مانند فرعون و نمرود، اشاره میکند و این نکته را یادآور میشود که اگر کسی از شراب خدای مست شود، گناهانش محو خواهد شد. در نهایت، شاعر به سکوت و آرامش در برابر هشیاران تأکید میکند و به حالت خیره و سردرگم مردم میپردازد.
هوش مصنوعی: ساقی محبوب ما آمد و حالت مستی و خوابآلودگی ما را درک کرد. او لیوان زرین را برداشت و سر سبو را گشود.
هوش مصنوعی: ندای می و مشروب باطنی و سنگینی آن، که در اوقات خاص به خماران و کسانی که تشنهاند، طعمی عطا میکند.
هوش مصنوعی: سلامی خوش و مبارک در صبحگاه زیبا! ای روشنایی دل، از شاه جام شراب و از ما فروتنی و عبادت.
هوش مصنوعی: من در میان دوستان، هیچ چیز جز شراب خالص و سلطانی که همپایهی من باشد و نیکبختی یار دیگری را نمیخواهم، پس نمیخواهم دربارهی آنچه در میانه است صحبت کنم.
هوش مصنوعی: هر زمان که بر سر کسی بلای نازل شود، باید به او بگویند که در این دنیا به حال خود رها شده و تاریکی و درد را تجربه کند.
هوش مصنوعی: در این دنیا که انسانها به زندگی و مرگ یکدیگر بیتوجه هستند، عاقل نباید از مردهها تغذیه کند و باید از لحظات خود لذت ببرد.
هوش مصنوعی: وقتی که دل و ذهن آدمی پاک و خالی از آلودگی باشد، به لذتهای ناب و خالص دست مییابد. در این حالت، میتوان به نوشیدن شرابهای پاک و حضور در مهمانیها و جشنها، با گفتوگوهای دلنشین پرداخت.
هوش مصنوعی: اگر به سراغ شراب نروی و مستی را نادیده بگیری، شعلههای دل را هم نمیبینی و خانهها را پر از دود خواهی یافت.
هوش مصنوعی: وقتی دل افراد بدبخت و بیچاره بسوزد، بوی ناخوشایندی به وجود میآید، اما وقتی دل شاهان و بزرگان بسوزد، بوی خوش عنبر و عود بیشتری منتشر میشود.
هوش مصنوعی: بر چهره هر مینوشی بنویس که جانم را بردی و بر لب ساقی بنویس که سرانجام محمود است.
هوش مصنوعی: در دفتری که مطرب دارد، نوشته شده که زهره (سیاره) به تو تعلق دارد و بر روی دستان ساقی نیز نوشته شده که بخت تو نیکو و خوشبخت است.
هوش مصنوعی: موسی، پسر عمران، به نابینایی فرعون لبخند میزند و ابراهیم، دوست خدا، به نابینایی نمرود میخورد.
هوش مصنوعی: اگر شیطان از شراب الهی مست شده باشد، باز هم از صد گناه خود نمیتواند هیچگاه طاعت و عبادت خداوند را رد کند.
هوش مصنوعی: اگر سکوت کنم، بهتر است برای کسانی که هوشیار هستند، زیرا مردم به حالت حیرت آمدهاند و خیالاتشان بیشتر شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
اگر چه عذر بسی بود روزگار نبود
چنان که بود به ناچار خویشتن بخشود
خدای را بستودم، که کردگار من است
زبانم از غزل و مدح بندگانش نسود
همه به تنبل و بند است بازگشتن او
[...]
همی روی و من از رفتن تو ناخشنود
نگر به روی منا تا مرا کنی پدرود
مرو که گر بروی باز جان من برود
من از تو ناخشنود و خدای ناخشنود
مرا ز رفتن تو وز نهیب فرقت تو
[...]
از اهل ملک در این خیمهٔ کبود که بود
که ملک ازو نربود این بلند چرخ کبود؟
هر آنکه بر طلب مال، عمر مایه گرفت
چو روزگار بر آمد نه مایه ماند و نه سود
چو عمر سوده شد و، مایه عمر بود تو را
[...]
خزان ببرد ز بستان هر آن نگار که بود
هوا خشن شد و کهسار خشک و آب کبود
نگارهای نو آئین ز گلستان بسترد
پرندهای بهاری ز بوستان بربود
ز کله های بهاری نه بوی ماند و نه رنگ
[...]
ز بار نامه دولت بزرگی آمد سود
بدین بشارت فرخنده شاد باید بود
نمونه ای ز جلالت به دهر پیدا شد
ستاره ای ز سعادت به خلق روی نمود
به باغ دولت و اقبال شاخ شادی رست
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.