گنجور

 
مولانا

دیر آمده‌ای سفر مکن زود

ای مایه هر مراد و هر سود

ای ز آتش عزم رفتن تو

از بینی‌ها برآمده دود

هر عود تلف شود ز آتش

در آتش توست عید هر عود

اومید تو هر دمی بگوید

دستت گیرم به فضل خود زود

اما تو مگو که جهد و کوشش

سودم نکند که بودنی بود

معزول مکن تو قدرتم را

من بسته نیم چو تار در پود

هر لحظه بکاهمت چو خواهم

وز فضل توانمت بیفزود

بربند دهان ز گفت و سر نه

در سجده دوست کوست مسجود

 
 
 
گلها برای اندروید
غزل شمارهٔ ۷۱۶ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
انوری

ای شاه ز نقدها که باشد

در کیسهٔ صبح و شام موجود

در کیسهٔ عمر انوری نیست

الا نفسی سه چار معدود

وان نیز به بند و مهر او نیست

[...]

عراقی

عشق از پس پرده روی بنمود

کردم چو نگاه، روی من بود

پیش رخ خویش سجده کردم

آن لحظه که او جمال بنمود

خود را به کنار در کشیدم

[...]

مولانا

یا من نعماه غیر معدود

و السعی لدیه غیر مردود

قد اکرمنا و قد دعانا

کی نعبده و نعم معبود

لا یطلب حمدنا لفخر

[...]

سعدی

هرلحظه به سر درآیدم دود

فریاد و جزع نمی‌کند سود

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه