گنجور

 
مولانا

اگر حریف منی پس بگو که دوش چه بود

میان این دل و آن یار می فروش چه بود

فدیت سیدنا انه یری و یجود

الی البقاء یبلغ من الفناء یذود

اگر به چشم بدیدی جمال ماهم دوش

مرا بگو که در آن حلقه‌های گوش چه بود

معاد کل شرود طغی و منه نی

مثال ظلک ان طال هو الیک یعود

وگر تو با من هم خرقه‌ای و همرازی

بگو که صورت آن شیخ خرقه پوش چه بود

بامر حافظ الله المکان یعی

بمس عاطفه الله الزمان ولود

اگر فقیری و ناگفته راز می‌شنوی

بگو اشارت آن ناطق خموش چه بود

ایا فؤاد فذب فی لظی محبته

ایا حیاه فدومی فقد اتاک خلود

وگر نخفتی و از حال دوش آگاهی

بگو که نیم شب آن نعره و خروش چه بود

ترید جبر جبیر الفؤاد فانکسرن

ترید نحله تاج فلا تنی به سجود

از آنچ جامه و تن پاره پاره می‌کردیم

بیار پارگکی تا که رنگ و بوش چه بود

برغم انفک لا تنکسر کما الحیوان

به نصف وجهک لا تسجدن شبیه یهود

وگر چو یونس رستی ز حبس ماهی و بحر

بگو که معنی آن بحر و موج و جوش چه بود

یقول لیت حبیبی یحبنی کرما

الیس حبک تأثیر حب ود ودود

وگر شناخته‌ای کاصل انس و جان ز کجاست

یکیست اصل پس این وحشت وحوش چه بود

ایا نضاره عیشی بما تهیجنی

متی تقر عیونی و صاحبی مفقود

وگر بدیدی جانی که پشت و رویش نیست

گه تصور عشاق پشت و روش چه بود

لئن سکرت بما قد سقیتنی یا دهر

اکون مثلک لدا لربه لکنود

وگر ز عشق تو سردفتر غرض ماییم

هزار دفتر و پیغام و گفت و گوش چه بود