مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۳۷
ای یوسفِ خوشنام هی! در ره میا بیهمرهی
مسکل ز یعقوبِ خِرَد تا درنیفتی در چهی
آن سگ بود کاو بیهده خسپد به پیش هر دری
و آن خر بود کز ماندگی آید سویِ هر خرگهی
در سینه این عشق و حسد، بین کز چه جانب میرسد
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۷۴
ریگ ز آب سیر شد من نشدم زهی زهی
لایق خرکمان من نیست در این جهان زهی
بحر کمینه شربتم کوه کمینه لقمهام
من چه نهنگم ای خدا بازگشا مرا رهی
تشنهتر از اجل منم دوزخ وار میتنم
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۱۰
چون بسته کنی راهی آخر بشنو آهی
از بهر خدا بشنو فریاد و علی اللهی
در روح نظر کردم بیرنگ چو آبی بود
ناگاه پدید آمد در آب چنان ماهی
آن آب به جوش آمد هستی به خروش آمد
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۱۵
خوش بود گر کاهلی یک سو نهی
وز همه یاران تو زوتر برجهی
هست سرتیزی شعار شیر نر
هست دم داری در این ره روبهی
برفروز آتش زنه در دست توست
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۸۱
ای سیرگشته از ما ما سخت مشتهی
وی پاکشیده از ره کو شرط همرهی
مغز جهان توی تو و باقی همه حشیش
کی یابد آدمی ز حشیشات فربهی
هر شهر کو خراب شد و زیر او زبر
[...]
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۸۳
امشب که فتادهای به چنگال رهی
بسیار طپی ولیک دشوار رهی
والله نرهی ز بندهای سرو سهی
تا سینه به این دل خرابم ننهی
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۴۰
چون ممکن آن نیست اینکه از بر ما برهی
یا حیله کنی ز حیلهٔ ما بجهی
یا بازخری تو خویش و مالی بدهی
آن به که دگر سر نکشی سر بنهی
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۷۰
دستار نهادهای به مطرب ندهی
دستار بده تا ز تکبر برهی
خود را برهان از اینکه دستار نهی
دستار بده عوض ستان تاج شهی
مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » هجدهم
از سر روزنم سحر گفت به قنجره مهی
هی تو بگو که کیستی؟ آنک ندادیش رهی
من تلف وصال تو،لیک تو کیستی؟ بگو
گفت: که « لاابالیی، خیرهکشی، شهنشهی
بیپر و بال فضل من، بر نپرد ز تن دلی
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۳۲ - کشتن وزیر خویشتن را در خلوت
آن خلایق بر سر گورش مهی
کرده خون را از دو چشم خود رهی
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۴۷ - ترجیح نهادن شیر جهد را بر توکل
چون اشارتهاش را بر جان نهی
در وفای آن اشارت جان دهی
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۴ - عذر گفتن خرگوش
عذرت ای خرگوش از دانش تهی
من نه خرگوشم که در گوشم نهی
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۷۸ - یافتن رسول روم امیرالمؤمنین عمر را رضیالله عنه خفته به زیر درخت
شیخ کامل بود و طالب مشتهی
مرد چابک بود و مرکب درگهی
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۸۹ - باز گفتن بازرگان با طوطی آنچ دید از طوطیان هندوستان
صد هزاران نیک و بد را آن بهی
میکند هر شب ز دلهاشان تهی
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۰۹ - تفسیر دعای آن دو فرشته کی هر روز بر سر هر بازاری منادی میکنند کی اللهم اعط کل منفق خلفا اللهم اعط کل ممسک تلفا و بیان کردن کی آن منفق مجاهد راه حقست نی مسرف راه هوا
هر که کارد گردد انبارش تهی
لیکش اندر مزرعه باشد بهی
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۴۸ - آمدن مهمان پیش یوسف علیهالسلام و تقاضا کردن یوسف علیهالسلام ازو تحفه و ارمغان
ور نهای منکر چنین دست تهی
در در آن دوست چون پا مینهی
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۵۶ - در بیان آنک حال خود و مستی خود پنهان باید داشت از جاهلان
میفتد او سو به سو بر هر رهی
در گل و میخنددش هر ابلهی
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۵۸ - پرسیدن پیغمبر صلی الله علیه و سلم مر زید را که امروز چونی و چون برخاستی و جواب گفتن او که اصبحت ممنا یا رسول الله
گفت یک اصبع چو بر چشمی نهی
بیند از خورشید عالم را تهی