گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۷

 

از سینه پاک کردم افکار فلسفی را

در دیده جای کردم اشکال یوسفی را

نادر جمال باید کاندر زبان نیاید

تا سجده راست آید مر آدم صفی را

طوری چگونه طوری نوری چگونه نوری

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۷

 

لعل لبش داد کنون مر مرا

آنچ تو را لعل کند مر مرا

گلبن خندان به دل و جان بگفت

برگ منت هست به گلشن برآ

گر نخریده‌ست جهان را ز غم

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸

 

فدیتک یا ذا الوحی آیاته تتری

تفسرها سرا و تکنی به جهرا

و انشرت امواتا و احییتهم بها

فدیتک ما ادریک بالامر ما ادری

فعادوا سکاری فی صفاتک کلهم

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۱

 

تعالوا کلنا ذا الیوم سکری

باقداح تخامرنا و تتری

سقانا ربنا کاسا دهاقا

فشکرا ثم شکرا ثم شکرا

تعالوا ان هذا یوم عید

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » سوم

 

حد و اندازه ندارد ناله‌ها و آه را

چون نماید یوسف من از زنخ آن چاه را

راه هستی کس نبردی گرنه نور روی او

روشن و پیدا نکردی همچو روز آن راه را

چون مه ما را نباشد در دو عالم شبه و مثل

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » هشتم

 

شاه همی گوید ترجیع را

تا سه تمامش کن و باقی ترا

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » چهاردهم

 

تازه شو و چست شو، از پی ترجیع را

گوش نوی وام کن تا شنوی ماجرا

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » بیست و نهم

 

مخدوم شمس‌الدین! مرا کشتی درین یک ماجرا

این عفو بسته شد چرا؟ ای خسرو هر دو سرا

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۲ - داستان آن پادشاه جهود کی نصرانیان را می‌کشت از بهر تعصب

 

گفت استادْ اَحْوَلی را کَاندَر آ

زو بُرون آر از وِثاق آن شیشه را

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۰۳ - بقیهٔ قصهٔ پیر چنگی و بیان مخلص آن

 

جان او آنجا سُرایان ماجرا

کاندر اینجا گر بماندندی مرا

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۲۶ - مخلص ماجرای عرب و جفت او

 

وین دو بایسته درین خاکی‌سرا

روز و شب در جنگ و اندر ماجرا

مولانا
 
 
۱
۲
۳
۷